خانه / نمایش جزییات خبر

جانبازی در عملیات رمضان شهادت در قلب تهران

جانبازی در عملیات رمضان شهادت در قلب تهران
مرتضی قاضی از نویسندگان دفاع مقدس می‌گوید: برادر شهیدم محمد یک همکلاسی صمیمی داشت. از قبل انقلاب توی مدرسه و همه جا با هم بودند. آن زمان‌ها حاج منصور ارضی ماه‌های محرم توی مسجد جامع بازار تهران برنامه داشت. شیخ حسین انصاریان منبرش را می‌رفت. پاتوق محمد و رفیقش آنجا بود. من که آن زمان چهار، پنج ساله بودم و چیزی از رفیقش خاطرم نبود، فقط شنیده بودم که اسمش «طهرانچی» است

شهید محمدمهدی طهرانچی هرچند برای نسل‌های جوان کشورمان بیشتر به عنوان یک استاد دانشگاه و نخبه علمی شناخته می‌شود، اما شاید کمتر کسی بداند که او سابقه‌ای پربار از حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی صدام علیه ایران در پرونده جهادی خود داشت. دکتر طهرانچی که متولد تهران بود، از نوجوانی به جبهه رفت و در طول حضورش بار‌ها تا مرز شهادت پیش رفت. در عملیات رمضان که اکنون در سالگرد انجام آن (تیر و مرداد ۱۳۶۱) قرار داریم، او از ناحیه سر مجروح شد، اما قسمت بود زنده بماند و سال‌ها در عرصه‌های علمی کشور خدمت کند. در واقع شهید طهرانچی از آن دست انسان‌های چند بعد و چند وجهی بود که روحیه جهادی را چه در میدان نبرد سخت و چه در جنگ نرم و عرصه‌های علمی، توأمان حفظ کرده بود. 

رزمنده ۱۷ ساله

محمدمهدی طهرانچی سال ۱۳۴۴ در تهران متولد شد. از نوجوانی به جبهه‌های جنگ رفت و در عملیات رمضان با آنکه تنها ۱۷ سال داشت، به عنوان یک نیروی اطلاعات- عملیات حاضر شد و وظیفه هدایت گردان‌های خط‌شکن را برعهده داشت. شهید طهرانچی در یکی از سخنرانی‌هایش گفته بود: «برایم فرقی نمی‌کند (عملیات) رمضان ۶۱ باشه یا ۱۴۰۱. ۴۰ سال گذشته، ولی همیشه منتظرم خمپاره بغلم بیاد پایین.» او سال‌ها در پی شهادت بود و در همان عملیات رمضان که خود یاد کرده بود، جراحت سختی پیدا کرد، اما پس از بهبودی باز هم به جبهه‌ها اعزام شد و نهایتاً شهادت را در جنگ با شقی‌ترین دشمنان اسلام که اسرائیل و امریکا هستند کسب کرد و به دوستان شهیدش پیوست. 

جانبازی در رمضان

شهید طهرانچی کمتر از دوران حضورش در جبهه‌های دفاع مقدس سخن می‌گفت. در یک گفت‌وگوی تصویری و بعد از آنکه از مصاحبه شونده قول می‌گیرد این بخش از گفت‌و‌گو بعد از شهادتش منتشر شود، خاطراتی از جبهه‌ها را بیان می‌کند. او در خاطراتش که گویا مربوط به عملیات رمضان می‌شود، تعریف می‌کند: «اولین بار در یک صحنه واقعی جنگ، یک جوان ۱۷ ساله با شرایط سختی مواجه است. خب گردان را برداشتم بردم پای میدان. معبر لو رفته بود و می‌خواستیم در چنین شرایطی عمل کنیم. از آن شب خاطرات عجیبی به یاد دارم. یک جوان یزدی پایش قطع شده بود و در همان حال رجز می‌خواند و بچه‌ها را به فاطمه زهرا (س) قسم می‌داد که کم نیاورند.» 

گردان گمشده

طهرانچی در ادامه خاطراتش می‌گوید: «گذشت و دیدم گردان بعدی نیامده است. به نظرم رسید گردان پشتیبان باید گم شده باشد. برگشتم و دیدم اتفاقاً گم شده است و این گردان دوم را هم برداشتم و به مقصد رساندم. دیدم خط شکسته است، ولی بدن‌های شهدا مثل ذغال سرخ شده بود. این بچه‌ها روی مین خوابیده و به همین شکل معبر زده بودند. خیلی‌ها خوابیده بودند در میدان مین و این صحنه‌ها هنوز یادم است. تن این بچه‌ها مثل ذغال سرخ شده و معبر اینطور باز شده بود... 

شب سوم هم باز من انتخاب شدم برای هدایت یک گردان خط شکن. خاکریزی بود که دشمن از آنجا می‌زد. من آمدم از گردان جدا شوم، یکی از بر و بچه‌ها را بردارم تا از زوایه دیگر به خط بزنیم که یکدفعه دیدم سرم گرم شد. یک تیر مستقیم خورده بود به سرم. دو، سه چفیه روی هم بستیم تا خونریزی قطع شود، اما کم‌کم از حال رفتم. چشم که باز کردم دیدم یک رزمنده اصفهانی می‌گوید اخوی می‌توانی راه بیایی؟ عراقی‌ها دارند می‌آیند. اگر اینجا بمانی تیرخلاص می‌زنند. آن لحظه هنوز بدنم لمس نشده بود. بلند شدم و دیدم می‌توانم راه بیایم. بلند شدم و حرکت کردیم... ما را رساندند اهواز و در حالی که می‌خواستند من را ببرند اتاق عمل در همین حال هنوز نارنجک به لباس‌هایم وصل بود...» 

تویی که نمی‌شناختمت

مرتضی قاضی از نویسندگان و پژوهشگران حوزه دفاع مقدس ماجرای جالبی از دوستی و رفاقت شهید طهرانچی با برادرش شهید دکتر محمد قاضی تعریف می‌کند. وی می‌گوید: «محمد ما یک همکلاسی صمیمی داشت. از قبل انقلاب توی مدرسه با هم بودند تا بعد انقلاب و فعالیت در انجمن اسلامی دبیرستان و تعطیلی دانشگاه‌ها و انقلاب فرهنگی. همه جا با هم بودند. آن زمان‌ها حاج منصور ارضی ماه‌های محرم توی مسجد جامع بازار تهران برنامه داشت. شیخ حسین انصاریان منبرش را می‌رفت. پاتوق محمد و رفیقش آنجا بود. من که آن زمان چهار، پنج ساله بودم و چیزی از رفیقش خاطرم نبود، فقط شنیده بودم که اسمش «طهرانچی» است؛ محمدمهدی طهرانچی. اسمش را مادرم بهم گفته بود...» 

مرتضی قاضی در ادامه روایتش می‌گوید بعد از ۲۰ سال از شهادت برادر متوجه می‌شود دکتر طهرانچی همان دوست دوران جبهه و جنگ برادرش است و به دیدارش می‌رود. قاضی می‌گوید: «داشتم توی ذهنم آماده می‌کردم بگویم بی‌معرفت! همه این سال‌ها کجا بودی؟! چرا یه سر به ما نزدی؟! چرا خبری از مادرم نگرفتی؟! که پرید وسط حرف‌هایم. اشک جلوی چشم‌هایش را گرفته بود. 

گفت محمد بهترین دوست من بود. خیلی از رفیقام شهید شدن، ولی هیچ کدومشون به اندازه شهادت محمد من رو نسوزوند. آخرین بار من با محمد توی جبهه نبودم. وقتی محمد توی کربلای ۵ توی شلمچه مفقودالاثر شد، من چند بار رفتم جبهه دنبالش تا پیداش کنم. از خیلی‌ها پرسیدم، ولی تنها چیزی که شنیدم این بود که...» 

همه پودر شدن!

نتوانست به حرف‌هایش ادامه بدهد، صورتش را در دستانش پنهان کرد. زار زار گریه می‌کرد. پرسیدم «مگه چی شنیدین؟! بگین» آرام چیزی زیر لب زمزمه کرد. نتوانستم باور کنم. یک لحظه خشکم زد، آنقدر که حرفش برایم غریب بود. بغض راه گلویم را بست. اشکم سرازیر شد. نمی‌خواستم باور کنم. 

همان طور که گریه می‌کرد، صدایش را کمی بالاتر آورد و گفت: «به من گفتن محمد آخرین بار کنار کانال ماهی توی اورژانس صحرایی داشته به مجروحا می‌رسیده، اما عراق خیلی جلو میاد، به همه میگن که عقب بکشن. به محمد هم میگن که اورژانس رو خالی کنه و بره عقب ولی محمد میگه من باید بمونم به این مجروحا کمک کنم. نمی‌تونم برگردم. همه برمی‌گردن و عراقیا هم میان جلو و لوله تانک رو میذارن جلوی در اورژانس و شلیک می‌کنن! محمد و همه بچه‌ها پودر شدن.» دکتر تعریف می‌کرد و من زار می‌زدم. گفت: «این همه سال نتونستم بیام خونه‌تون و به مادرت این رو بگم. نتونستم. اگه از من سؤال می‌کردن، چی می‌گفتم؟! نتونستم بیام. نتونستم.» صدای گریه‌اش توی اتاق پیچید... 

آخرتم را نمی‌فروشم

امیر طهرانچی، برادر شهید محمدمهدی طهرانچی هم با اشاره به حضور شهید طهرانچی در دوران دفاع مقدس، از قول برادر شهیدش می‌گوید: «همیشه می‌گفتند آخرتم را به دنیای هیچ‌کس نمی‌فروشم. به همین دلیل، بسیاری از توصیه‌ها و سفارش‌هایی را که خارج از روال قانونی بود نمی‌پذیرفتند. حتی اگر کسی برای انجام کاری به ایشان مراجعه می‌کرد و آن کار خارج از چارچوب‌های اداری بود با قاطعیت می‌گفتند که آخرتم را به هیچ‌کس نمی‌فروشم و زیر بار آن نمی‌روم... این تربیت دینی، عرفانی و عالمانه‌ای که ایشان از فضل خداوند یافته بودند، باعث شده بود خود را سرباز ولایت بدانند. در بحران‌ها به خصوص پس از شهادت آیت‌الله رئیسی، توصیه اکید داشتند گوش، چشم و عقل ما فقط به یک نفر، یعنی رهبر معظم انقلاب باشد.» 

نخبه‌ای که شهید شد

شهید طهرانچی در کنار حضور پربار در جبهه‌های دفاع مقدس، همزمان تحصیلاتش را ادامه می‌دهد، چراکه به خوبی می‌داند ایران اسلامی علاوه بر رزمنده، به نخبه‌های علمی نیز نیاز دارد؛ بنابراین تحصیلات تکمیلی را در رشته فیزیک ادامه می‌دهد و به عنوان یک استاد برجسته فیزیک، سوابق درخشانی در مسئولیت‌های علمی و دانشگاهی کشور دارد. از جمله رئیس دانشگاه شهید بهشتی (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)، معاون علمی آستان قدس رضوی (ع)، رئیس پژوهشگاه دانش‌های بنیادی، عضو هیئت ممیزه دانشگاه شهید بهشتی، رئیس واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی و سپس از سال ۱۳۹۷، ریاست کل دانشگاه آزاد اسلامی را در کارنامه خود داشت. 

در رزومه علمی او آمده است تحصیلاتش در مقطع کارشناسی رشته فیزیک را در دانشگاه شهید بهشتی آغاز کرد و سپس در مقطع دکترای رشته فیزیک اتمی ـ ملکولی از همین دانشگاه فارغ التحصیل شد. در طول سال‌های فعالیت علمی به‌عنوان عضو هیئت علمی و استاد تمام گروه فیزیک دانشگاه شهید بهشتی شناخته شد و مقالات متعددی در مجلات معتبر علمی داخلی و خارجی منتشر کرد. حوزه تخصصی او بیشتر مرتبط با فیزیک لیزر و فوتونیک بود. 

زندگی پربار این شهید آمیخته با تحصیل علم، خدمت به نظام اسلامی و دفاع از دستاورد‌های علمی کشور بود. او به عنوان یک نخبه علمی همواره در معرض ترور رژیم صهیونیستی و دیگر دشمنان نظام اسلامی قرار داشت. شهیدان مجید شهریاری و مسعود علیمحمدی از دوستان او بودند که اواخر دهه ۸۰ از سوی ایادی صهیونیست‌ها به شهادت رسیدند. خود شهید طهرانچی در همین خصوص گفته بود: «اولین کسی که بالای سر مسعود حاضر شد من بودم، اولین کسی که از شهادت مجید خبردار شد من بودم. تنها کسی که توی غسالخانه بالای سر مجید، وقتی غسل داده می‌شد من بودم. کفن مجید را من بردم براش... هم در جوانی رفیق شهید داشتم و هم در میانسالی رفیق شهید داشتم، آدم وقتی رفیق شهید دارد فاصله‌ای بین خودش و موضع پیدا نمی‌کند. برایم فرقی نمی‌کند (عملیات) رمضان ۶۱ باشه یا ۱۴۰۱. ۴۰ سال گذشته، ولی همیشه منتظرم خمپاره بغلم بیاد پایین.»

۶ اَمرداد ۱۴۰۴
تاریخ انتشار: ۶ اَمرداد ۱۴۰۴
نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید