خانه / نمایش جزییات خبر

شهادت حاج محمود توکلی

شهادت حاج محمود توکلی
برادر جعفر شیخ محمدی از لحظات شهادت حاج محمود توکلی و حال و هوای اعضای گروه تفحص شهدا می‌گوید

خدا رحمت کند شهید محمود توکلی را، بیست دقیقه قبل از آسمانی شدنش کنار بیل مکانیکی‌اش با هم چایی خوردیم و من رفتم پایین دامنه. آقا سید نعمت مشغول تعمیر بیل مکانیکی برادر هادی نهایت بود.

با صدای مهیب انفجار مین والمری، گردوخاک و دود در اطراف دستگاه بیل مکانیکی حاج محمود (در باالای سرمان) بلند شد. لحظه‌ای منتظر شدیم تا شاید مثل بقیه انفجارها آسیبی نداشته باشد. دوربین موبایل را از زمان بلند شدن گردوخاک روشن کردم و در این لحظه تصویر آقا هادی را گرفتم که مثل اسفند بالا می‌رفت (تنها فیلم موجود در اینترنت از حادثه) و در آن لحظه من و سید نعمت هنوز مطمئن به حادثه تلخ نبودیم، با رسیدن هادی به بالای قله و فریادش که می‌گفت شیخ شیخ... چفیه چفیه...! من هم شروع به دویدن سمت بالای قله کردم. هادی چفیه را برای جلوگیری از خون‌ریزی می‌خواست که البته چفیه هم کمکی نکرد. سید نعمت هم پشت من سربالایی نفس‌گیر را آمد بالا، (که بعدا معلوم شد هر سه از میدان مین  بالا رفتیم) بالا که رسیدم حاج خلیل نتاج و آقای میرچی و نیروهای آسایش (نیروهای تأمین امنیت اقلیم کردستان عراق) بالا سر دستگاه بودند، با ما سه نفر که از پایین آمده بودیم جمعا شش نفری می‌خواستیم پیکر مطهر را از بیل مکانیکی پایین بیاوریم. خون از سینه شهید فوران داشت و نفس‌ها تند شده بود، لب‌ها خشک و تشنه، همه فریاد می‌زدند شاید رمقی در جان حاجی باشد و بتوانند کاری بکنند، من و دو تا از دوستان در سرازیری قله بودیم، زیر پای ما بخاطر شن لغزنده بود و تکیه گاهی نداشت و سه نفر از دوستان هم از بالای دستگاه تلاش می‌کردند پیکر را از بیل مکانیکی بیرون بی‌آوریم، باید پای حاجی را از دسته ترمز رد می‌کردند و پیکر را سرازیر می‌کردند. با همه اضطراب بالاخره پیکر را روی زمین گزاشتیم و در آن صحنه حاج خلیل نبض را گرفت و سکوت کرد. در آن لحظه هادی رفت پشت دستگاه حاجی نشست و من رفتم توی پاکت بیل، سر حاج محمود روی دست چپ من بود و مواظب بودم سر به آهن پاکت نخورد. من آنجا حس کردم حاجی دیگر شهید شده و با هادی که پشت فرمان بود چشم در چشم گریه می‌کردیم تا از میدان مین بیرون آمدیم. پیکر را روی زمین گزاشتیم و می‌خواستیم بلند کنیم به ماشین برسانیم. در این لحظه همه بدن غرق خون بود یکی دست رو می‌گرفت بلند کند اما چون خیس بود می‌افتاد زمین، دیگری می‌خواست پا را بلند کند موفق نمی‌شد. همه خسته و تشنه بودند، من دستم را بردم زیر کمربند و این‌جور پیکر از روی زمین بلند شد و چهار نفر هر کدام دست و پا را گرفتند و از زمین بلند کردیم، چند متری بردیم تا برانکارد رو آوردند پیکر مطهر را از بلندی چند متری سرازیر کردیم توی جاده و داخل تویوتا گزاشتیم. در آن لحظه به آقا هادی که پشتش نشسته بود درباره امنیت رانندگی‌اش تا بیمارستان پنجوین سفارش کردم. بعدا گفت در راه رسیدن به بیمارستان حین رانندگی از شدت اضطراب دو بار دچار انحراف به سمت دره شده بوده که خدا کمک این جوان کرد و به خیر گذشت.

 وقتی رسیدم بیمارستان دیگر پزشکان از حاج محمود قطع امید کرده بودند و من فیلمی گرفتم که در آن بدن مطهر شهید که روی تخت بیمارستان پنجوین آرمیده بود را نشان می‌داد و در راهرو چهره دیگر برادران گروه تفحص را گرفتم که با لباس‌های خونین و ضجه زنان یکی از غم‌انگیزترین روزهای تفحص شمالغرب را نشان می‌داد. همه گریه می‌کردند. انگار عزیز خانواده‌شان را از دست داده بودند. تا جایی که در خاطرم هست این برادران حضور داشتند:

برادر علیرضا غلامی

برادر اکبر وحیدی

برادر علی ساریخانی

برادر مهدی میرچی

برادر هادی نهایت

برادر سید نعمت موسوی

برادر امیر فرجام

برادر جعفر نظری

برادر علی‌اکبر مرادی

برادر محمدرضا جدیدی

راستی یاد چفیه بخیر... هرچند برایم عزیز بود ولی آن را به هادی دادم، چون خاطرات بیشتری از شهید حاج محمود داشت و آن کلیپ را هم به فرزند شهید دادم.

این شهید با آن خدمات مؤمنانه سی ساله و خاطرات شیرین و فداکارانه به مثابه یک برادر در کنار فرمانده تفحص محور شمالغرب جناب سرهنگ غلامی بودند و در حق عزیزان تفحص پدری می‌کردند. شعاع نور شهید به همه عالم می‌تابد و اسم مردان مرد تفحص تا ابد در تاریخ می‌ماند.

 

بیان خاطره: برادر جعفر شیخ محمدی

 


بیل مکانیکی شهید محمود توکلی 3
بیل مکانیکی شهید محمود توکلی 2
بیل مکانیکی شهید محمود توکلی 1

۱۰ مهر ۱۴۰۳
کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح |
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۴۰۳
نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید