«حسین قدیانی» در روزنامه «وطن امروز» نوشت: داشتم با «سردار باقرزاده» حرف میزدم. میگفت: «یکی از شهدای تازه تفحص شده، شهیدی است به نام «علی محمدرضایی» که قصه عجیبی دارد! این شهید عزیز، بیسیمچی «سردار عراقی» جانشین وقت نیروی زمینی سپاه بود.
به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تفحص شهدا، «حسین قدیانی» در روزنامه «وطن امروز» نوشت:
داشتم با «سردار باقرزاده» حرف میزدم. میگفت: «یکی از شهدای تازه تفحص شده، شهیدی است به نام «علی محمدرضایی» که قصه عجیبی دارد! این شهید عزیز، بیسیمچی «سردار عراقی» جانشین وقت نیروی زمینی سپاه بود.
از بچههای لشکر ۸ نجفاشرف اصفهان اما اهل قزوین. لابد میدانی که تعدادی از بچههای «لشکر ۸» از استان قزوین بودند. ما پیکر پاک این شهید را در «امالرصاص» پیدا کردیم و بر اساس شواهد متوجه شدیم که از شهدای عملیات «کربلای ۴» است! نکته عجیب اینجاست که بدانی استخوان پای این شهید، درون یک پای مصنوعی بود! یعنی این شهید، جانباز هم بوده! و با همان وضع، همچنان مشغول رزم! آن هم کجا؟ امالرصاص! آن هم کی؟ کربلای ۴! از این عجیبتر اینکه بدانی برادر این شهید، سال پیش در جبهه شام به شهادت میرسد، بیآنکه پیکرش بازگردد!
تو حالا خانوادهای و پدر و مادری را تصور کن که ۳۰ سال پیش، یک شهید جاویدالاثر دادهاند و این سالیان هم، یکی دیگر! آنوقت، یک سال بعد از شهادت دومین شهید و بعد از ۳۱ سال، پیکر مطهر شهید اول بازمیگردد!»
القصه! بغض داشت صدای سردار! و گلایهای بلندبالا از فلان عنصر فتنهگر که تشییع پیکر شهیدانی از تبار شهید محمدرضایی را واکنش به نتیجه انتخابات یا در جهت مخالفت با شادی مردم تفسیر کرده بود: «قبلا هم از این نامردیها کرده بودند! بنویس این نامردیها را! بنویس! بنویس که ما به وزارتخانههای مرتبط مثل امور خارجه، اول سال، اگر قراری بر تشییع شهدای تفحص شده باشد، برنامه میدهیم! بنویس که قسمت ایثارگران همین وزارتخانه در جریان برنامه قبلی ما بود! در «تشییع میدان بهارستان» آنوقتی که ما برنامه دادیم، اصلا و ابدا نمیدانستیم که چند ماه بعد، مراسم ما میخواهد با فلان دور از مذاکرات، تلاقی داشته باشد! در اوج نامردی، اصحاب تفحص را و آن همه تشییعکننده را متهم کردند به تخریب مذاکرات! و حالا گیرم تلاقی پیدا کرده! مگر مذاکرات این حضرات، حول چه محورهایی بود که تشییع شهدا میشود مخل آن؟! این دوره هم، ما از چند ماه پیش، روز تشییع را اعلام کرده بودیم! هم به دستگاهها و هم به جراید! پس چرا مینویسند مخالفت با نتیجه انتخابات یا شادی مردم؟! مگر مهیا کردن تشییع این همه شهید، کار یک روز و ۲ روز است؟! خودشان از شهدا و پیام شهدا و تشییع شهدا میترسند؛ آنوقت، تفحص را متهم میکنند به سیاسیکاری و سوءاستفاده از شهدا! بنویس این نامردیها را!»
چشم سردار تفحص! مینویسم! آری! مینویسم اما علیه خودت! چرا خواب جماعت را بهم میزنی؟! چرا میخواهی با «تشییع شهدا» یکی هم «پیام شهدا» را منتقل کنی؟! چرا دست از شعائر شهدا برنمیداری؟! مگر نمیبینی بیم دارند از «مرگ بر آمریکا» که همان شعار شهدا بود؟! مگر نمیبینی هیهاتشان از «عزت» است و نه «ذلت»؟! مگر نمیبینی اسلحه شهدا را دست حاجقاسم برنمیتابند؟! مگر نمیبینی اصل و اساس رزمندگی را میزنند؟! اینها سردار سلیمانی را تا همین حد دوست دارند که ضامن امنیت رانتخواریشان باشد و الا سخن از «فرهنگ شهادت» اگر بگوید، او هم میشود «خشونتطلب»! مگر ندیدی چه کردند با موشکهای شهید طهرانیمقدم؟! گمانم سر تو در خاک امالرصاص بود و وقت نکردی مناظرهها را ببینی! عامل ابقای تحریمها مشخص شد؛ وصیتنامه سردار شهیدی که دنیا را بدون «غده سرطانی» میخواست! میدانی فرمانده تفحص! هیچ روزی برای مشایعت پیکر شهدا، از نظر این جماعت، روز مناسبی نیست! آخر اینها بر خلاف اغلب رأیدهندگانشان که هر چند سال یک بار شادی میکنند، هر روز و هر شب، بساط شادیشان پهن است! سلطان «دید»ند و امپراتور «بازدید»! شبی در خانه شیخ رمال! شبی در لانه شیخ کذاب! روزی در کار اختلاس! چکار داری به جماعت؟! بگذار خوش باشند! شهدا خراب میکنند این خوشی را! هر روز که بیایند! حین مذاکره، مذاکره را! حین مغازله، مغازله را! حین رانتخواری، رانتخواری را!
حین حقوق نجومی، حقوق نجومی را! تشییع پیکر شهدا! بس کن سردار! ذائقه جماعت، عوض شده! عوضی شده! هر که بیشتر و بهتر بدزدد، نمیبینی که بهزعم ایشان، «ذخیره»تر میشود؟! و «امانتدار»تر؟! تشییع پیکر شهدا! گمانم تو گیر کردهای در جنوب! و حضرات در شمال! تو در امالرصاص! حضرات در کیش! تو در دوکوهه! حضرات در توچال! تازگیها زرنگ هم شدهاند! ذرهبین میاندازند در دلنوشت آدم! توهین فلانی به چیز! به شیخک اولی از سمت راست! به ناطقی از دیار کور! به شعار اعتدال!
تشییع پیکر شهدا! سردار تفحص! شهید امروز را برنمیتابند و تو اما از دل جنگ، شهید برایشان کشف میکنی؟! مگر ندیدی فردای شهادت سردار سپاه قدس، تیتر زدند: «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»؟!شگفتا! دستگاههای مسؤول، «تو» هم به ایشان نگفتند! تشییع پیکر شهدا! ۴ تکه استخوان! زخم زبان! زمانه زخم! زبانه آتش! گدازه فتنه! ذبح حقیقت، پیش پای مصلحت! زر و زور و تزویر! و دروغ بزرگی به نام تدبیر! هان ای آقایان وقیح! هان ای حضرات بیحیا! شما اگر مدافع شادی واقعی این مردم بودید، به جای مردمفریبی و رقیبهراسی و دروغ، مشکل بیکاری و رکود را حل میکردید! درد شما «شادی مردم» نیست؛ ترس از پیام شهداست! درد شما «تشییع پیکر شهدا» نیست؛ پیام این مشایعت است! و پیام این دردانههای شهادت است! درد شما «شادی خودتان» است، نه شادی این مردم! لطفا از مردم و از شادی مردم، استفاده ابزاری نکنید! و این همه از پیام شهدای این مردم نترسید! از قضا، شهدای این دیار رفتند و ۳۰ سال بعد با تابوتی پر از این پیام برگشتند که شادی، حق هر شب و هر روز همه این ملت است، نه فقط یک شب! و نه فقط بخشی از ملت! ملت برای شما یعنی روز انتخابات و شبی هم پایکوبی و بعد هم خفقان! و مگر نه آن است که حتی اعتراض ۲ روز دیگر دختران و پسران شنبهشب به بیکاری و رکود را چون دوره قبل، حواله به جهنم میدهید؟! اصلا یک سوال! آن روز که ما در بهارستان بودیم و شما در مذاکره، دقیقا چه داشتید رد و بدل میکردید که از آن تشییع باشکوه، تعبیر به «مزاحم» کردید؟! هیهات! شهدای این مردم، مزاحم شادی این ملت نیستند! اصحاب تفحص هم! من، همه شما را دعوت میکنم به یک پیشنهاد! برویم نزد همان جوانان شاد شامگاه شنبه، یعنی پروپاقرصترین رأیدهندگان به جریان خودتان، با این پرسش که «آیا مسؤول بیکفایت، مخل شادی همیشگی و نشاط دائم شماست یا روز تشییع شهدا؟!» قدر مسلم، جواب رد به این پیشنهاد یا نادیده گرفتن آن، یعنی اعتراف بزرگ شما به پدیده زشت مردمفریبی! و اذعان بزرگ شما به اینکه حتی نزد رأیدهندگان پای کارتان هم، بیآبرو و بیمایه هستید! گفت: «شهیدان زندهاند، اللهاکبر!» که اگر «زنده» نبودند، رجالگان زر و زور و تزویر را، این همه از ایشان، هراس نبود! پس خوشآمدی سبکبار باوفای امالرصاص! دیدی که «برادر» اسلحهات را زمین نگذاشت؟! دیدی که پیکر او هم برنگشت؟! دیدی که بر ما چه گذشت؟! شنیدی تهمتهای آشنا را؟! یا اخا ادرک اخاک…