خانه / نمایش جزییات خبر

وصیت نامه شهید ساداتی: می خواهم گمنام بمانم...

وصیت نامه شهید ساداتی: می خواهم گمنام بمانم...
مادر شهیدان ساداتی: روی سنگ قبرش هم چیزی جز همان قسمت از وصیتنامه‌اش ‌مبنی بر اینکه می خواهم گمنام باشم چیزی ننوشتیم.

اشاره:
آنچه پیش روی شماست گفت وگویی است با والدین محترم شهیدان ساداتی که اعضای محترم هیئت تحریره نشریه اروندمهرماه سال 1380 باحضور درمنزل شهیدان انجام دادند ودر شماره ششم این نشریه منتشر گردید. لازم به توضیح است نشریه مورد نظر در سالهای 78 الی 80 در فریدون کنار مازندران منتشر می شد.

* با تشکر از اینکه ما را به حضور پذیرفتید ، ابتدا خودتان را بیشتر معرفی بفرمایید .
پدر شهید: بنده سید حیدر ساداتی پدر شهیدان سید رضا و سید جعـفــر ســاداتی هستم و 75 سال دارم.
ابتدا از سید رضا بگویید، قبل از اینکه به جبهه برود چه فعالیتهایی داشت و چه شد که به جبهه رفت؟
پدر شهید:  او از اول انقلاب زمانیکه بسیج به فرمان امام خمینی «ره» تشکیل شد به عضویت آن در آمد، چند ماهی هم محافظ امام جمعه بود ، تا اینکه جنگ شروع شد و نیروهای زیادی به جبهه اعزام شدند. رضا هم چند بار سعی کرد تا اعزام شود اما موفق نشد. تا اینکه آخرین بار موفق شد و به جبهه رفت.

* هنگامیکه به جبهه می رفت چند سال داشت؟
پدر شهید:اولین بار که به جبهه می‌رفت 18 سالش بود.

* آیا از طرف شما و حاج خانم ممانعتی صورت نگرفت و سعی نکردید از رفتن او به جبهه جلوگیری کنید؟
پدر شهید: چرا! من مخالف جبهه رفتن او بودم چرا که او کم سن و سال بود و جنگ تازه شروع شده بود. من به او می گفتم تو فرصت داری که به جنگ بروی ولی او اصلابه حرفهای من گوش نمی‌داد و بالاخره به جبهه رفت و در سال 60 به شهادت رسید.

* شنیدیم که سید رضا در وصیتنامه اش ذکر کرده بود که او را گمنام دفن کنید، در این خصوص اگر ممکن است بیشتر توضیح بفرمائید.
مادر شهید: بعد از شهادت رضا ، در جیبش وصیتنامه‌ای پیدا شد که او در آن ذکر کرده بود مرا در بهشت زهرا به عنوان شهید گمنام دفن کنید. تمام هماهنگیها انجام شد و ما هم آماده بودیم تا شهید را به بهشت زهرا منتقل کنیم و او را به عنوان شهید گمنام به خاک بسپاریم . من زیاد راضی نبودم به همین دلیل به اتفاق چند نفر نزد یکی از علما رفتیم و قضیه را با او در میان گذاشتیم و او در جواب گفت که وصی می تواند او را هر کجا که بخواهد دفن کند. بعد از این موضوع رفتیم در همین گلزار شهدا قبری آماده کردیم و او را همانجا به خاک سپردیم و روی سنگ قبرش هم چیزی جز همان قسمت از وصیتنامه‌اش ‌مبنی بر اینکه می خواهم گمنام باشم چیزی ننوشتیم.

* حالا از سید جعفر بگویید؛ چه شد که او به جبهه رفت؟
پدر شهید: بعد از مراسم چهلم رضا ، دیدم که جعفر آقا کیفش را در دست گرفت، از او سوال کردم کجا می روی. گفت: می خواهم بروم جبهه، برادرم سفارش کرده است که اسلحه اش را به زمین نگذاریم. من مانع رفتن او شدم. ولی فایده ای نداشت. او سخت به رفتنش پا فشاری می کرد، تا اینکه راضی شد یک هفته بماند و بعد برود. بعد از یک هفته کیفش را گرفت و عازم جبهه شد، بعد از خداحافظی و روبوسی با او، دست به سوی آسمان دراز کردم وگفتم: خدایا تو شاهد باش، این دومین فرزندم است که به جنگ کفّار می‌رود.

* شنیدم که شما هنگام شهادت سید جعفر در جبهه حضور داشتید. در مورد چگونگی شهادت او هر چه می‌دانید برای ما و خوانندگان نشریه اروند بگوئید.
پدر شهید: آنها هفت نفر بودند که در یک کانال گرفتار شدند.مهماتشان هم تمام شده بود و هیچ ارتباطی با نیروهای خودی نداشتند. در آن موقعیت تنها کارشان این بود که گِل را بصورت گلوله در می‌آوردند و بسوی دشمن پرتاب می‌کردند تا اینکه دشمن فهمید مهمات آنها تمام شده، لذا پیشروی کرد تا اینکه به کانال رسید
و همه آنها را به شهادت رساند.

* حاج آقا! خبر شهادت کدام فرزندتان بیشتر شما را متأثر  ساخت و ناراحت کرد؟
پدر شهید: من از شهادت آقا رضا بیشتر ناراحت شدم و گریه کردم، چرا که زمان شهادت سید جعفر خودم در جبهه بودم و می دیدم که رزمندگان برای شهادت چه شور و اشتیاقی دارند و از شهادت چه لذتی می برند. لذا هیچ تأثری در من ایجاد نشد.
حاج خانم، شما چه احساسی پیدا کردید؟
مادر شهید: من از شهادت جعفر آقا بیشتر ناراحت شدم، چرا که او یک فرزند هشت ماهه و یک بچه دو ساله داشت لذا این مسئله خیلی باعث اندوه و ناراحتی من شد.

* حاج خانم، اگر خاطره ای از شهیدانتان به ذهنتان می رسد به عنوان تبرک برایمان بازگو کنید.
مادر شهید: آقا سید جعفر همیشه بعد از دریافت حقوقش آنرا به چند قسمت تقسیم می کرد و در پاکتهایی قرار می داد و با کمک شهید عبدالله پور به خانه مستضعفان می برد.

* در پایان اگر پیامی دارید بفرمایید.
پدر شهید: پیام من این است که انقلاب را حفظ نمایید. رهبر این انقلاب را یاری کنید، در خدمت اسلام باشید و نماز را به پادارید.
مادر شهید: تنها پیام من این است که رهبر انقلاب را یاری کنید.

۸ تیر ۱۳۸۹
تاریخ انتشار: ۸ تیر ۱۳۸۹
نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید