English
به پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تفحص شهدا خوش آمدید. / ثبت نام کنید / ورود

جستجوی کتابها:
خاطرات سردار باقر زاده از وقایع تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام کلکچال
تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۹۰

ایام راهیان نور سال80 بود که از همین جاده اهواز – اندیمشک داشتم رد می‌شدم، یعنی با تعدادی از دوستان به سمت فکه می‌رفتیم. حوالی شوش بود. داشتم سمت راست جاده به افرادی  که کاهو می فروختند نگاه می کردم که یکدفعه تلفن همراه من به صدا درآمد. دیدم که حجت الاسلام تقوی (رئیس شورای سیاست گذاری ائمه جمعه) هستند. بعد از احوالپرسی گفتند که ...

پدر سبک شده بودم
تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۹۰

سال ۷۳ و پایان ترم دوم دانشگاهم بود، بعد از غروب آفتاب در خوابگاه با چند نفر از هم‌کلاسی‌هایم نشسته بودم، احساس کردم کسی پشت شیشة درب اتاق ایستاده ولی در نمی‌زند. در اتاق را باز کردم با تعجب دیدم محمدرضا پسرعمه‌ام است. حضورش در آنجا اصلاً طبیعی نبود. پس از احوال‌پرسی هر چه اصرار کردم داخل اتاق نیامد و به من گفت با دوستم آمده‌ام که او پایین خوابگاه منتظر است و...

برایمان عادی شده
تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۹۰

خاطره تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام شهرستان بافت کرمان که در سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها انجام شد....

دختر شهید
تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۹۰

خیلی برایش سخت بود که باور کند. فکر می کرد دارد خواب می بیند؛ یک خواب تلخ. اما حقیقت داشت. چقدر منتظر بازگشت پدرش مانده بود. شبها تا دیر وقت منتظر می ماند. گفته بودند از پدرش خبری ندارند. چقدر با خودش فکر کرده بود که او برمی گردد، دوباره با هم بازی می کنند....

آقا اینجا احساس و تعلق خاطر دیگری دارد
تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۹۰

خیال مى کردیم جاده تا بالا، یعنى کنار مقبره ى شهداى گمنام ادامه دارد، اما زهى خیال باطل، تیم حفاظت هم مثل اینکه همین گمان را داشته اند. توى خودشان جر و بحث است. «آقا باید پیاده شوند؟ براى کمرشان خوب نیست ...
 

شهیدی که گمنام ماند
تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۸۹

تابستان 66، طی عملیات تفحص پیکر نوجوان شهیدی در منطقه عملیاتی کربلای4 شناسایی می شود که شباهت بسیار زیادی به جعفر دارد و توجه نیروهای تعاون سپاه را به خود جلب می کند...

پدر شهید مفقودالاثری که در آرزوی دیدار فرزندش جان می دهد
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۸۹

پدر شهید مفقودالاثری در آرزوی بازگشت فرزند خویش سالها به انتظار می نشیند ولی خبری از فرزند شهیدش نمی آید. می گوید: « می خواهم فرزندم بیاید تا او را در لباس دامادی ببینم و بعد از این دنیا بروم.» بارها پیگیری می کند تا حداقل شهید گمنامی به روستایشان بیاید و جای خالی دردانه اش را پر کند. هماهنگی‌ها انجام می‌گیرد و با تشییع و خاکسپاری یک شهید گمنام در روستا موافقت می شود.


کلیه حقوق این وب‌سایت متعلق به کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح می‌باشد.