زندگینامه

سحرگاه هفدهم اسفند ماه سال 1347تولد سعید،نوید بخش بهاری زودهنگام در جمع خانواده شد. خردسال بود که به بیماری سختی دچار شد و امیدی به زنده ماندنش نبود مادرش به حضرت علی اصغر(ع)  توسل جست و شفای فرزند را طلبید وسعید حیاتی دوباره یافت .با گذر ایام، بازیهای کودکانه را به نیمکتهای کلاس اول سپرد .از همان دوران ابتدایی هیچ وقت خوراکی به مدرسه نمی برد میگفت شاید یکی نداشته باشد و دلش بخواهد .سعید بچه آرام و شادابی بود،سال 57 که انقلاب شد تمام فکرش این بود که مردم چه کار می کنند شاید او هم بتواند یک کاری برای معلمهایش انجام دهد . او در مدرسه شهید دیالمه مشغول به تحصیلات دوران راهنمایی شد و معلمانش مشوق خوبی برای جهت دادن به فطرت پاک او بودند و علاقه خاصی میان آنها و سعید وجود داشت .سعید به شرکت در مجالس مذهبی علاقمند بودودر مسجد، مکبر ونوحه خوان بود.  حضور در تشیع جنازه شهدا را برخود فرض می دانست و برایشان نوحه خوانی می کرد .سعید در سال1361 عضو پایگاه بسیج شهید مطهری شد وبا رها کردن سنگر علم ، دانش آموز مدرسه عشق گشت.حدودا 13- 14سالش بود که شناسنامه اش را دستکاری کرد و بدون اینکه به خانواده بگوید به جبهه رفت بعد دوستانش دوچرخه اش را آوردند  در خانه تحویل دادند و گفتند سعید رفت منطقه . او تا سال1367در تسلیحات گردان حمزه لشگر27 محمد رسول الله (ص) مشغول بود و5بار مجروح شد.او در جریان عملیات کربلای 5 و مرصاد، از ناحیه بازو و شکم جراحات شدیدی برداشت.در تحمل درد خیلی صبور بود. او هر بار که از جبهه به مرخصی می آمد در فاصله کوتاهی مجددا به سوی دیار عاشقان باز می گشت.در سال 66به عضویت سپاه درآمدوپس از جنگ در اطلاعات تیپ یکم لشکرفعالیت نمود .در سال 69آموزش دوره چتربازی اتوماتیک را دید.سعید همچنان دل در گرو لحظات جبهه داشت ودر هر جا خدمتگذار. سعید خیلی امر به معروف می کرد،پس از اتمام جنگ ،جهاد اکبر را آغاز نمود او همیشه دغدغه داشت و خود را موظف می دانست که در هر شرایطی هر کار خیری از دستش بر  می آمد انجام دهد .گاهی در قالب یک هیئت به عنوان یک پرچمدار بود و گاهی به مستمندان و ایتام کمک میکرد. سعید در کارها پشتکار و جدیت داشت.اوارادت خاص و عملی به ائمه اطهار (ع) داشت در شب ولادت مولای متقیان علی بن ابیطالب (ع)  در سال 1369 هیئت عشاق الخمینی (ره) را تاسیس کرد و خود اداره آن را بر عهده گرفت و معتقد بود که باید در شادی اهل بیت شاد و در غم آنها ناراحت باشیم وخودش همیشه همینگونه بود. مدتی بعد به خواستگاری همسر دوست شهیدش " رضا مومنی " رفت.  در شهریورماه 1370خطبة عقدشان توسط مقام عظمای ولایت  جاری شد و برای فرزند شهید  مومنی دوست و یار دیرینه اش(محمدرضا مومنی) پدری مهربان شد.سعید در  سال 74 وارد کمیته تفحص شد و به جستجوی پیکر پاک شهدا پرداخت. سرانجام در روز دوم دی ماه سال1374،در آخرین روز ماه رجب المرجب  در ارتفاعات 112 فکه ، زمین و زمان کربلا شد و صدای انفجار،بال پرواز را گشود،با همسفرش شهید غلامی در مسیر نوربراثر انفجار مین ،جام شهادت را نوشیدند و گرد یتیمی بر چهرة فرزندانش محمدرضا و محمد صادق نشست .وعاشق اهل بیت در روز تولد امام حسین (ع) در جمع شهدای بهشت زهرا قطعه29 ردیف14شماره8 غزل رهایی را سرود.