در هشتمین روز از فصل پاییز سال1351 غنچه بهاری در خانواده «صابری» جوانه زد که مادر از قبل در عالم رویا نام او را عباس می دانست. هنوز چند ماهی از تولدش نگذشته بود که بعد از نوروز، خزان بیماری او را روانه بیمارستان کرد ولی با کرامت حضرت ابوالفضل (ع)شفا یافت. او مبارزی کوچک بود که در سنگر انقلاب رشد کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد مدرسه شد و همیشه با صوت داوودی اش بر سر صف هنگام صبح قرآن می خواند. عباس از سال 1363 در بسیج مسجد نارمک شروع به فعالیت کرد و در سن 13 سالگی قامت به لباس زیبای بسیج آراست و با تغییر سال تولدش در شناسنامه و ارایه رضایت نامه ای به امضای برادرش«حسن» و با بدرقه پدرش عازم جبهه شد و درسال 64 در عملیات آبی – خاکی در منطقه فاو عراق شرکت نمود و مجروح شیمیایی شد. ا و با روحیه و ایمانی عالی همه کارها را فقط برای رضای خدا انجام می داد و دوست نداشت کسی از کارهایش باخبر شود . او با توجه به حضور در میدانهای نبرد توانست دیپلم ریاضی را با موفقیت دریافت کند . در طول مدت جنگ در عملیاتهای کربلا5 ،بیت المقدس2،4،7وتک عراق در ابوغریب با عنوان بسیجی با سمت تخریبچی و بی سیم چی شرکت داشت و بعد از جنگ نیز در عملیاتهای برون مرزی ، بحران خلیج فارس حضور داشت و دچار موج گرفتگی شد. عباس با عضویت در کمیته جستجوی مفقودین مامور در گروه تفحص لشگر27 در سمت مسئول تخریب همیشه در جستجوی شهداء، چون عاشقی دلسوخته در تمنای شهادت بارها روانه بیابانهای قلاویزان، فکه، طلائیه و شملچه شد تا محبت الهی را در دل خود به جایی برساند که به وصال حضرت دوست دست یابد، او پیوسته دعا می کرد تا به برادر شهیدش«حسن» بپیوندد. عباس که همیشه آرزو داشت در محرم شهید شود، سرانجام در روز هفتم محرم مصادف با 5/3/1375 برای پیدا کردن شهدا در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد و پس از لحظاتی، کربلا لبریز عطر یاس شد، نوبت جانبازی عباس شد و او همچون مولایش ابوالفضل العباس (ع)با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه) به وصال حق رسیده و از چشمه شهادت جرعه ای نوشید. و پیکرش درقطعه 40 بهشت زهرا در جوار آن ارواح طیبه مأوا گرفت.