همسر شهید: آخرین سفرش به سوریه بود. هرچه دنبال انگشترش گشت پیدایش نکرد.
بعد از رفتنش، ناگهان چشمم به گوشهی اتاق افتاد، انگشتر آنجا بود. برداشتم و داخل کشو گذاشتم تا وقتی که برگردد...
خاطرهای از همسر سردار شهید داریـوش درستی
آخرین سفرش به سوریه بود. هرچه دنبال انگشترش گشت پیدایش نکرد.
بعد از رفتنش، ناگهان چشمم به گوشهی اتاق افتاد. انگشتر آنجا بود. برداشتم و داخل کشو گذاشتم.
تلفنی به همسرم خبر دادم که انگشترش پیدا شده...
یک روز تلویزیون برنامهی ملازمان حرم را پخش میکرد.
همسر شهید محرم ترک در آن برنامه تعریف میکرد که محرم در آخرین سفرش، انگشترش را در خانه جا گذاشته بود و او نیز تلفنی به همسرش گفته بود که آن را پیدا کرده و نگه خواهد داشت تا همسرش برگردد، ولی دیگر هرگز برنگشت.
به یکباره دلم فروریخت و گفتم نکند سرنوشت هر دو شان مثل هم باشد و جا گذاشتن انگشتر یک نشانه؟!!!
همانطور هم شد.
بعد از چند وقت تلویزیون برنامهای راجع به شهید همدانی پخش میکرد، همسر شهید همدانی هم گفت: سردار همدانی قبل از آخرین سفر انگشترش را روی طاقچه گذاشت و با خودش نبرد.
نمیدانم شاید او هم یادش رفته بود که انگشترش را ببرد و شاید آنها انگشترهایشان را برای ما به یادگار گذاشتند...