شعر نو

1
نذر شهدای مفقود الاثر
انتظار
همه آب می ریختند
من شعرتر
همه مسافران برگشتند
تو نه
در کوچه فقط من مانده ام و
باران و
این چراغانی بی دلیل
و دفتری که رفتگر پیر محل خواهد برد...
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
2
نذر شهدای مفقود الاثر
برگرد
تمام راه ها را رفته ام
یک شهر و این همه بن بست؟
این همه کوچه و خیابان بی تو؟
روز
شب
روز
شب
باز هم شب
باز هم شب
باز هم...
برگرد و این شب بارانی را به آفتاب برسان!
این قهوه های تلخ را به خواب!
این کلمات ساکت را به شعر ناب!
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
3
نذر شهدای مفقود الاثر
تنها
چه می داند شبی چند دریا گریه؟
چه می داند شبی چند ستاره شمرده؟
چند رویای ندیده؟
چه می داند شبی چند شعر، تنهایم، این شهر ساکت خواب؟
خودم هم نمی دانم شبی چند نسیم پرده را کنار می زند و می گوید:
«امشب هم نمی آید
امشب هم پیش از آفتاب
به خواب نمی روی...»
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
4
نذر شهدای مفقود الاثر
جستجو
در هیچ کدام از این چهارخانه های روبرو
تکه پاره هایت را پیدا نمی کنم
نا امید
با
«ش
ی
ش
ه» ای شکسته
رگم را می زنم
خوشبختانه امروز خبری از ویتامین جدول نیست
و چهارخانه ها همراه همراه تکه پاره های احتمالی تو
زیر سرخ
دفن می شوند...
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
 
5
سایه گاه اروند
من از ترک خوردگی گل های کرخه هم گذشته ام
و رسیده ام سمت جای پای تو
سمت تمام ناتمام تو
سمت خودم،
و دقیقه هایی که در تلفیق ثانیه ها
در گیر و دار لحظه ها
مبهوت تو شده اند
من از تجلی خورشید در سایه گاه اروند
از هوای همیشه بغض آلود نیزار گذشته ام
و رسیده ام به تو
به تمام ناتمام تو
به همان نی خم شده ای که نشان مزار تو شد
نشان مفقود شدن تو!
من رسیده ام به تو
به تمام ناتمام تو
به خودم به تو
اعظم پشت مشهدی

 ....

1  2  3  4  5  6  7  8  9  10