حس غریب پروانگی
-
لیلا گودرزیان فر
-
انتشارات حماسه ماندگار
-
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
این کتاب براساس خاطرات پروانه برازنده شهر همسر سردار شهید علیرضا شمسی پور است .
روایتی ازفداکاری های ۲۸ سال زندگی مشترک یک خانم با رزمندهای که همهی جان و روحش را وقف دین و کشورش کرده است. رزمنده ای که حضورش در طی ۸ سال دفاع مقدس آغازی است برای راه خدمت به ملت و کشورش و تمام شدن جنگ او را از هدفش دور نمی کند و به عنوان تفحص گر نور برای تفحص شهدا در مناطق جنگی حضور پیدا می کند.در این کتاب به خوبی ما با زندگی یکی از هزاران رزمندگان دفاع مقدس آشنا می شویم که همسرانشان در راه رسیدن آنها به آرمان ها و اهدافشان نقش بی بدیلی داشته اند.این کتاب سرگذشت یک بانوی فداکاری است که رنج ها و دردها را به جان می خرد تا مردم کشورش در امنیت و آرامش باشند.پروانه برازنده شهر در نبود همسرش می کوشد جای خالی او را برای فرزندانش پُرکند و در طول این مدت خود نیز فراغ همسرش را تحمل و صبوری میکند.
وجه تمایز این کتاب نسبت به سایر کتابهای دیگر که از زبان همسران شهدا روایت شده این است که نویسنده بر اساس دفتر خاطرات این بانو کتاب را نگارش کرده است چرا که خود راوی به همسر شهیدش پیوسته است و آنچه از او به یادگار مانده است همین دفترچه است وا ین تلاش مضاعف نویسنده را میطلبید که با مصاحبه های تکمیلی این کتاب را به رشته ی تحریر درآورده است.
شمسی پور در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه عراق بعد بمباران شیمیایی صدام با وجود شیمیایی شدن به مردم حلبچه که شیمیایی شده بودند کمک می کند. در اواخر جنگ فرماندهی گردان را بر عهده داشت تا جنگ به پایان رسید.
با وجود مجروحیت شیمیایی در بعد از جنگ هم لحظه ای آرام و قرار نداشت
با وجود چندین بار مجروحیت و جراحات زیاد و شیمیایی بودن در بعد از جنگ هم لحظه ای آرام و قرار نداشت و دایم برای اینکه بیاد شهدا و دوستان شهیدش باشد در مناطق جنگی حضور پیدا می کرد و برای راهیان نور روایت گری می کرد و یا برای جستجوی شهدا در کمیته تفحص شرکت می کرد و شهدا را به خانواده هایشان می رساند.
در اربعین حسینی سال ۹۴ موکبی به همراه تعدادی از دوستان همرزم در کربلا زده میشود که علی آقا یکی از ارکان آن موکب بود و برای خدمت به زوار امام حسین علیه السلام سر از پا نمی شناخت و بعد از برگشت از کربلا عازم سوریه شد و بعنوان یک فرمانده موثر در جنگ با داعشیان مزدور شناخته شد.
یک فرمانده شجاع و دلاور
🍃در محوری که شهید شمسی پور حضور داشت همه او را به عنوان یک فرمانده شجاع و دلاور می شناختند. فرمانده تیپ ۳۲ انصار الحسین فرمانده گردان فاطمیون در سوریه (نقش مهمی در آزاد سازی نوبل الزهرا دو شهر شیعه نشین سوریه که بعد از حدودا ۴ سال آزاد شد) داشت.
فرمانده گردان غواصی جعفر طیار بعد پایان ماموریتش در سوریه مجدداً برای پیدا کردن جسد مطهر شهدا عازم منطقه غرب کشور و خاک عراق شد و در آخرین سفرش برای پیدا کردن شهدای لشگر ۲۷ حضرت رسول الله (ص) در عملیات والفجر ۴ در منطقه کانیمانگا پنجوین عراق به آنجا رفت و چندین شهید پیدا می کند که در آخرین پیامش در شبکه مجازی نیم ساعت قبل از شهادت می گوید: «اینجا شهید باران است» که به روی مین والمری رفته و یکی از پاهایش قطع و پای دیگر هم مجروح می شود و در همانجا در مورخه سیزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ به خیل شهدای همان عملیات می پیوندد و به آرزوی دیرینه اش می رسد.