وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ
الحج    آیه 58
و کسانی را که در راه خدا مهاجرت کردند ، سپس کشته شدند یا خود مردند،، خدا به رزقی نیکو روزی می دهد زیرا خدا بهترین روزی دهندگان است
And (as for) those who fly in Allah@s way and are then slain or die, Allah will most certainly grant them a goodly sustenance, and most surely Allah is the best Giver of sustenance.
 
ترجمه ها:
ترجمه فولادوند
و آنان که در راه خدا مهاجرت کرده، و آن گاه کشته شده یا مرده‏اند، قطعاً خداوند به آنان رزقى نیکو مى‏بخشد. و راستى این خداست که بهترین روزى‏دهندگان است.
ترجمه مجتبوی
و کسانى که در راه خدا هجرت کردند سپس کشته شدند یا مردند، هر آینه خداوند ایشان را روزىِ نیکو دهد و خدا بهترین روزى‏دهندگان است.
ترجمه مشکینی
و کسانى که در راه خدا (براى جهاد یا تحصیل علم دین یا هر امر الهى) هجرت کردند سپس کشته شده یا مردند حتما خداوند آنها را روزى نیکو خواهد داد، و به یقین خداوند بهترین روزى‏دهندگان است.
ترجمه بهرام پور
و آنها که در راه خدا مهاجرت کردند، سپس کشته شدند یا مردند، قطعا خداوند به آنها رزقى نیکو مى‏بخشد، و بى‏تردید خداوند بهترین روزى دهندگان است.
 
 
تفاسیر:
حاشیه
- آن روز، فرمانروایى از آنِ خداست، [و او] میان آنان داورى خواهد کرد، از این رو آن کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، در باغ‏هاى پرنعمت [بهشت‏] خواهند بود. 57 - و آن کسانى که کفر ورزیده‏اند و آیات [و نشانه‏هاى یکتایى و قدرت‏] ما را دروغ انگاشته‏اند براى آنان عذابى خوار کننده خواهد بود. 58 - و آن کسانى که در راه [به دست آوردن خشنودى‏] خدا [و انجام شایسته و بایسته وظیفه ]دست به هجرت زدند، و آن‏گاه کشته شدند و یا جهان را بدرود گفتند، به یقین خدا به آنان [رزق و ]روزى نیکو خواهد بخشید، و بى‏گمان خدا بهترین روزى‏دهندگان است. 59 - [خدا] آنان را در جایگاهى [پرشکوه و زیبا] که [خودشان آن را مى‏پسندند در خواهد آورد، و به راستى که خدا دانا و بردبار است. 60 - آرى، این است [داورى خدا در مورد بندگان توحیدگرا و بیدادپیشه‏] و هر کس بمانند آنچه بر او ستم رفته است، دست به عقوبت زند، آن‏گاه بر او ستم رود، بى‏گمان خدا او را یارى خواهد رساند، چرا که خدا بسیار درگذرنده و آمرزنده است. تفسیر آن روز فرمانروایى از آنِ خداست‏ در آیات پیش سخن از رستاخیز بود، اینک در این آیات نخست به ترسیم فرمانروایى آفریدگار هستى و داورى او در میان مردم در روز رستاخیز پرداخته و مى‏فرماید: اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ‏ در آن روز فرمانروایى از آنِ خداست و جز ذات پاک و بى‏همتاى او هیچ کس دیگر حکومت و اقتدارى نخواهد داشت. روشن است که فرمانروایى خدا اختصاص به روز رستاخیز و سراى آخرت ندارد و در این جهان و هر روز، حکومت واقعى و فرمانروایى و مالکیت بر کران تا کران هستى از آن خداست، اما این تعبیر بدان دلیل است که در این جهان بر اساس خواست خدا و سنّت او، دیگران نیز مالکیت و حاکمیت محدود و ظاهرى و لرزانى دارند، گرچه اندیشمندان و ژرف‏نگران مى‏دانند که مالکیت و فرمانروایى حقیقى از آنِ خداست، اما در سراى آخرت براى همه آشکارتر و روشن‏تر خواهد شد که فرمانروایى تنها از آنِ خداست. یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ‏ در آن روز خدا میان مردم توحیدگرا و کفرگرا، جدایى افکنده و در میان آنان داورى خواهد کرد. فَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فى‏ جَنّاتِ النَّعیمِ‏ از این رو آن کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند از ناز و نعمت‏هاى سراى آخرت برخوردار بوده و در بوستان‏هاى زیبا و پرطراوت بهشت خواهند بود. در آیه پیش، پس از اشاره به فرمانروایى خدا و داورى او میان مردم عدالت‏پیشه و عدالت‏خواه و مردم ستمکار، و ترسیم فرجام خوش و پرشکوه مردم باایمان در سراى آخرت، اینک در اشاره به فرجام سیاه کفرگرایان مى‏فرماید: وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ‏ و آن کسانى که کفر ورزیده و آیات ونشانه‏هاى یکتایى و قدرت ما را دروغ مى‏انگارند، براى آنان عذابى خفت‏آور خواهد بود. در سوّمین آیه مورد بحث در اشاره به پاداش شایسته و پرشکوهى که خدا به مهاجران در نظر گرفته است مى‏فرماید: وَ الَّذینَ هاجَرُوا فى‏ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا اَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً و آن کسانى که در راه خدا دست به هجرت زدند و آن‏گاه کشته شدند و یا جهان را بدرود گفتند، خدا به آنان رزق و روزى نیکو خواهد بخشید و آنان را در بهشت پرطراوت و زیبا درخواهد آورد. گفتنى است که منظور از روزى نیکو چیزى است که وقتى انسان آن را مى‏بیند به گونه‏اى جذب مى‏شود که به چیز دیگرى توجه نمى‏کند و تنها خدا به ارزانى داشتن آن تواناست. وَ اِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرّازِقینَ‏ و به یقین خدا بهترین روزى‏دهندگان است. برخى برآنند که آیه مورد بحث بسان این آیه شریفه است که مى‏فرماید: بل احیاء عند ربّهم یرزقون(87) و هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده مپندار؛ بلکه آنان زنده‏اند و نزد پروردگار خویش روزى داده مى‏شوند. در چهارمین آیه مورد بحث در اشاره‏اى کوتاه و روشنگر به نمونه‏اى از آن نعمت و رزق و روزى نیکوى خدا مى‏فرماید: لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ‏ خدا آن بندگان شایسته‏کردار را به جایى وارد مى‏سازد که از آن جا راضى و خشنود باشند و آن جایگاه پرشکوه و پرطراوت را ببینند؛ چرا که در آن جا هرآنچه دلشان بخواهد و دیدگانشان از تماشاى آن لذّت برد برایشان آماده شده است. وَ اِنَّ اللَّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ‏ و خدا دانا و بردبار است. آرى، او به حال آنان داناست و در کیفر کفرگرایان و ظالمان نیز شتاب نمى‏کند. در آخرین آیه مورد بحث مى‏فرماید: ذلِکَ‏ آرى، مطلب همین است که بیان شد، و داورى خدا در مورد شایستگان و ظالمان همین گونه است. وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوْقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ‏ در این آیه شریفه کیفر مسلمان در برابر کیفر مشرک قرار گرفته و نیز عقاب مشرک در برابر عقاب مسلمان، در حالى که واکنش مسلمانان در برابر ستم و بیداد شرک‏گرایان - که آنان را ناگزیر به ترک خانه و کاشانه خود مى‏نمودند - به راستى کیفر طبیعى ستم آنان بود، اما ستم شرک‏گرایان در حق توحیدگرایان ثمره درست و طبیعى و عادلانه عملکرد آنان نبود، بلکه ستم و تجاوزى بود که شرک‏گرایان و بیدادپیشگان در مورد مسلمانان روا مى‏داشتند، و آنان نیز ناگزیر به واکنش و دفاع از امنیّت و آزادى و جان و مال خود بودند؛ و این شیوه سخن براى هماهنگى کلام و مطلب آمده است، که نظیر این روش در فرهنگ و ادبیات عرب بسیار است، براى نمونه مى‏گوید: «الجزاء بالجزاء». اِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ چرا که خدا بسیار درگذرنده و آمرزنده است. برخى آورده‏اند که این آیه شریفه در مورد گروهى از شرک‏گرایان مکه فرود آمد، چرا که آنان با گروهى از مسلمانان - در حالى که تنها دو شب به پایان ماه محرم مانده بود - روبه‏رو شدند و به یکدیگر گفتند: یاران و پیروان پیامبر اسلام در این ماه دست به شمشیر و پیکار نمى‏برند و جنگ را در ماه‏هاى حرام، ناپسند و ناروا مى‏دانند و ما باید با استفاده از این فرصت بر آنان یورش بریم، و آن‏گاه ناجوانمردانه بدون هیچ دلیلى بر مسلمانان هجوم آوردند. مسلمانان از آنان خواستند که در ماه حرام دست به پیکار - آن هم پیکارى ظالمانه و بى‏دلیل - نزنند، اما آنان با غرور و گستاخى بسیار بر شرارت خویش پاى فشردند و مسلمانان به ناگزیر به دفاع قهرمانانه پرداختند و خدا نیز یارى خود را بر آنان فروفرستاد و پیروز شدند و آن‏گاه بود که این آیه بر قلب مصفّاى پیامبر فرود آمد که: ذلک و من عاقب بمثل ما عوقب به ثمّ بغى علیه لینصرنه اللّه انّ اللّه لعفوّ غفور آرى، مطلب همین‏گونه است که دفاع از حقوق خویشتن یک عمل طبیعى و واکنش عادلانه و درست است، و هر کسى مى‏تواند در صورتى که مورد خشم قرار گرفت، از حقوق و آزادى و امنیّت خویش دفاع نماید، و هر کسى در برابر بیدادى که بر او رفته به همان اندازه مى‏تواند متجاوز را کیفر کند، و آن‏گاه اگر بر او ستمى رفت خدا او را یارى خواهد کرد، چرا که خدا بسیار درگذرنده و آمرزنده است.
حاشیه 
تفسیر المیزان
‌صفحه‌ى 564 اینچنین است، و هر که عقوبت کند نظیر آن عقوبت که دیده است آن گاه بر او ستم کنند خدایش نصرت دهد که خدا بخشنده و آمرزگار است (60). این چنین است، زیرا خدا شب را به روز و روز را در شب فرو مى‏برد و خداوند شنوا و بینا است (61). این چنین است، زیرا خداى یکتا است که حق است و هر چه سواى او مى‏خوانند باطل است و او والا و بزرگ است (62). مگر نبینى که خدا از آسمان آبى نازل کند که زمین سبز شود و خدا دقیق و کاردان است (63). هر چه در آسمانها و زمین است از او است و خدا بى‏نیاز و ستوده است (64). مگر نمى‏بینى که خدا کائنات زمین را به خدمت شما گرفته. و کشتى‏ها را که به فرمان وى به دریاها روان است و آسمان را نگاه مى‏دارد تا جز به اذن وى به زمین نیفتد که خدا با مردم مهربان و رحیم است (65). اوست که شما را زنده مى‏کند و مى‏میراند و باز زنده‏تان مى‏کند که هر آینه انسان کفران پیشه است (66). بیان آیات‏ این آیات غرض سابق را تعقیب نموده، ثواب کسانى را که هجرت کرده و سپس در جهاد در راه خدا کشته شدند و یا مردند بیان مى‏کند، البته در خلال این بیان جملاتى هم در تحریک و تشویق به جهاد، و در وعده نصرت آمده، مانند جمله" ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ ...". و این آیات خصوصیتى دارند که در هیچ جاى قرآن کریم این خصوصیت نیست و آن این است که این هشت آیه که پشت سر هم قرار دارند هر یک با دو اسم از اسماى حسناى الهى ختم مى‏شوند مگر اسم جلاله که آن نیامده است. و در نتیجه اگر ضمیر" هو" را هم اسم بدانیم، شانزده اسم در این هشت آیه آمده است: 1- هو 2- خیر الرازقین 3- عفو 4- غفور 5- سمیع 6- بصیر 7- على 8- کبیر 9- لطیف 10- خبیر 11- غنى 12- حمید 13- رؤوف 14- رحیم 15- علیم 16- حلیم. و در آیه نهم آمده که او زنده مى‏کند و مى‏میراند و نیز او حق است و ملک آسمان و زمین از او است و این در معناى چهار اسم است:" محیى"،" ممیت"،" حق" و" مالک" یا" ملک" که با این چهار اسم بیست‏ ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 565 اسم از اسماى خداى تعالى که با لطیف‏ترین و بى‏سابقه‏ترین وجهى در این 9 آیه به کار رفته است. [مژده به مهاجران فى سبیل اللَّه که کشته شدند یا به مرگ طبیعى درگذشتند] " وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً" بعد از آنکه اخراج مهاجرین از دیارشان را بیان کرد دنبالش پاداش مهاجرت و محنتشان در راه خدا را ذکر مى‏کند، و آن عبارت است از وعد حسن و رزق حسن. و اگر هجرت را مقید به قید" فِی سَبِیلِ اللَّهِ" کرد براى این است که اگر هجرت براى خدا نبوده باشد مثوبتى بر آن مترتب نمى‏شود، چون مثوبت متعلق به عمل صالح مى‏شود، و عمل صالح وقتى عمل صالح مى‏شود که با خلوص نیت باشد، و در راه خدا انجام شود نه در راه غیر خدا، از قبیل به دست آوردن مال و جاه و امثال آنها از مقاصد دنیوى، و لذا مى‏گوییم دو جمله" قتلوا" و" او ماتوا" نیز در واقع مقید به قید مزبور است، یعنى" قتلوا فى سبیل اللَّه" و" ماتوا فى سبیل اللَّه" و یا" تغربوا فى سبیل اللَّه" در راه خدا کشته شدند، یا مردند یا غربت کشیدند. " وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ"- این جمله آیه را ختم مى‏کند، و مضمون آن را که رزق حسن (نعمت اخروى) است تعلیل مى‏نماید، چون بعد از مردن و کشته شدن جز آخرت جایى نیست که آدمى در آن رزق حسن بخورد. و اصولا در آیات قرآنى اطلاق رزق بر نعمتهاى بهشت شده، مانند آیه" أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ" «1». " لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ" کلمه" یدخلن" و" مدخل" هر دو از ادخال گرفته شده، و" مدخل"- به ضم میم و فتح خاء- اسم مکان از ادخال است و احتمال اینکه مصدر میمى باشد آن طور که باید مناسب با سیاق نیست. و در اینکه این مدخل را که همان بهشت است توصیف کرده به اینکه" یرضونه- مایه خشنودى ایشان است"" رضاء" را هم مطلق آورده تا منتها درجه آنچه آدمى آرزویش مى‏کند مشمول آن شود هم چنان که فرموده:" لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ" «2». و جمله مورد بحث بیان است براى جمله" لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً" و اینکه ایشان را به مدخلى داخل مى‏کند که مایه خشنودیشان باشد و از آن کراهتى نداشته باشند تلافى اخراج مشرکین است که ایشان را از دیارشان اخراج کردند، اخراجى که مایه کراهتشان شد و لذا این‏ _______________ (1) زندگانند نزد پروردگارشان روزى مى‏خورند. سوره آل عمران، آیه 169. (2) در بهشت آنچه را بخواهند در اختیارشان هست. سوره فرقان آیه 16. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 566 جمله را تعلیل کرد به اینکه" چون خدا دانا و بردبار است"، یعنى مى‏داند که مایه خشنودى مسلمین چیست، همان را برایشان فراهم مى‏سازد، اما فراهم ساختن شخصى بردبار و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ایشان عجله نمى‏کند. [معناى آیه:" ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ..." و مراد از نصرت خدا در آن، و وجه آوردن دو صفت" عفو" و" غفور" بعد از وعده نصرت به مظلوم‏] " ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ" کلمه" ذلک" خبر است براى مبتدایى که حذف شده و تقدیر آن" الامر ذلک الذى اخبرناک" است، یعنى مطلب از این قرار بود که برایت گفتیم، کلمه" عقاب" به معناى مؤاخذه انسان است به نحوى ناخوشایند، در مقابل کارى ناخوش آیند که عقاب شونده مرتکب شده، و اگر این مؤاخذه را عقاب نامیده‏اند، بدین مناسبت است که عقیب و دنبال عمل ناخوش آیند قرار دارد. و" عقاب به مثل عقاب" کنایه از معامله به مثل است و چون این معامله به مثل، کار خوبى نیست لذا آن را مقید کرد به قید" بغى" و جمله" بغى علیه" را با لفظ" ثم" بدان عطف نمود. " لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ"- با در نظر گرفتن اینکه مقام، مقام اذن در جهاد است، از ظاهر سیاق بر مى‏آید که مراد از" نصر" اظهار و غلبه دادن مظلومان بر ظالمان ستمگر یاغى است به اینکه در جنگ آنان را بر اینان پیروزى دهد. و لیکن ممکن است در جمله" وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً" «1» مقصود از" نصرت" تشریع قانون به نفع مظلوم و علیه ظالم باشد، تا مظلوم بتواند آنچه را که بر سرش آمده تلافى کند. و مقصود از" اذن در قتال" هم همین قانون باشد، یعنى دست کوتاه مظلوم را دراز کند تا دست درازى ظالم را تلافى نماید. و با این احتمال، دیگر تعلیل نصرت به جمله" إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ" کاملا روشن مى‏شود، چون اجازه به قتال و مباح کردن آن در موارد اضطرار و حرج، و امثال آن، خود از مقتضیات دو صفت عفو و غفور بودن خدا است هم چنان که مکرر در تفسیر امثال:" فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ" «2» توضیح داده‏ایم، و مخصوصا در جلد ششم این کتاب در _______________ (1) هر که مظلوم کشته شود، ما حق خونخواهى را براى وارث او قرار داده‏ایم، پس زنهار کسى در آدم‏کشى بى‏پروایى نکند که خون کشته شدگان هدر نخواهد رفت. سوره اسرى، آیه 33. (2) سوره مائده، آیه 3. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 567 بحث" مجازات و عفو" کاملا روشن ساخته‏ایم. و بنا بر این، معناى آیه چنین مى‏شود: هر کس ستم کننده بر خود را عقاب کند به مثل عقابى که او از در ظلم کرده، خدا او را یارى کرده چون اجازه چنین عملى را به او داده و او را از معامله به مثل ممانعت نفرموده، چون خدا بخشنده و غفور است، و آنچه اثر زشت که این معامله به مثل دارد محو مى‏کند، چون اگر محو نکند عقاب و آزار رساندن به خلق در نظام حیات اثر زشت خود را مى‏گذارد، چیزى که هست خدا در خصوص این موارد آن اثر زشت و مبغوض را مى‏پوشاند، چون خودش به آن اجازه داده و آن را حرام نکرده. با این بیان این نکته نیز روشن مى‏شود که به چه مناسبت در آخر آیه قبلى وصف حلم را آورد و نیز روشن مى‏گردد که کلمه" ثم" تنها براى رساندن بعدیت به حسب ذکر است، نه بعدیت زمانى. بعضى از مفسرین «1» در معناى آیه گفته‏اند: هر کس به جنایت کننده بر خود جنایتى وارد آورد و سپس برگردد و او را دوباره مجازات کند خدا آن مظلوم را یارى مى‏کند، که خدا بخشنده آن عقابى است که بار دوم به دشمن داده و این ترک اولى را مرتکب شده، هر چند که جا داشت که صبر، و عفو از جانى، و بزرگوارى را ترک نکند، هم چنان که قرآن دستور داده فرمود: وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏" «2» و نیز فرمود:" فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ" «3» و نیز فرمود:" وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ" «4». در این تفسیر چند اشکال است: اولا در این تفسیر کلمه" ثم" براى بعدیت زمانى گرفته شده، و به همین جهت کلمه" عقاب" با کلمه" بغى" دو معنا پیدا کردند و کلمه عقاب با اینکه معنایش مطلق است هم جنایت را شامل است و هم غیر آن را، مختص به جنایت شده و چنین اختصاصى دلیل ندارد. و ثانیا این مفسرین نصرت را به معناى نصرتى تکوینى (ظفر دادن) گرفته‏اند نه تشریعى (حق قانونى) و در حقیقت آیه را به معناى خبر دادن از نصرت خدا مظلوم را بر ظالم گرفته‏اند و حال آنکه چه بسیار ظالم‏ها را مى‏بینیم که بعد از انتقام مظلوم از او، دوباره ظلم خود را از _______________ (1) منهج الصادقین، ج 6، ص 187. (2) و عفو کنید به تقوى نزدیک‏تر است سوره بقره، آیه 237. (3) و کسى که عفو کند و آشتى نماید، اجرش به عهده خدا است. سوره شورا، آیه 40. (4) و کسى که صبر کند و ببخشاید این از عزم امور است. سوره شورا، آیه 43. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 568 سرگرفته و خدا هم تکوینا یاریش نکرده است. و ثالثا قتال با مشرکین و جهاد در راه خدا به طور قطع از مصادیق این آیه است، و لازمه معنایى که براى آیه کردند این است که ترک جهاد با کفار، و بخشودن آنان از جهاد اولى و بهتر باشد، و فساد این قول واضح است" ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ"" ایلاج" هر یک از شب و روز در دیگرى به معناى حلول آن در محل آن دیگرى است، مانند حلول نور روز در جاى ظلمت شب، گویى که نور صبح مانند فرو رفتن چیزى در چیزى داخل ظلمت شب مى‏شود، و پس از وسعت یافتن همه آن فضایى را که ظلمت شب گرفته بود مى‏گیرد، هم چنان که ظلمت عصر مانند چیزى که در چیزى فرو رود، وارد در نور روز شده در آن وسعت مى‏گیرد، تا همه فضا و جاى نور را بگیرد. [تعلیل نصرت دادن به مظلوم، به حق بودن خداوند و عموم قدرت او عز و جل‏] مشار الیه به کلمه" ذلک" بنا بر آن معنایى که ما براى نصرت کردیم پیروزى مظلوم است که بر ظالم خود دست قانونى یافته و عقابش نموده است و معنایش این است که: این نصرت به سبب آن است که سنت خدا بر این جریان یافته که همواره یکى از دو نفر متضاد و مزاحم را بر دیگرى غلبه دهد، همانطور که همواره روز را بر شب، و شب را بر روز غلبه مى‏دهد، و خدا شنواى گفته‏هاى ایشان و بیناى اعمال ایشان است پس مظلوم را که حقش از دست رفته مى‏بیند و آه و ناله‏اش را مى‏شنود و او را یارى مى‏کند. در معناى این آیه وجوه دیگرى ذکر کرده‏اند که با سیاق آیه انطباق ندارد، و ما هم از ذکر آنها خوددارى نمودیم. " ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ" اشاره به کلمه" ذلک" باز به همان نصرت و یا هم به آن و هم به سببى که براى آن ذکر کرد مى‏باشد. دو حصرى که در جمله" بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ" و جمله" وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ" به کار رفته، یا به این معنا است که خدا حق است و باطل در او راه ندارد و خدایانى که براى خود گرفته‏اند باطل محض است و هیچ حقى در آنها نیست پس خدا قادر است بر اینکه در تکوین موجودات تصرف نموده به نفع بعضى و علیه بعضى به آنچه مى‏خواهد حکم کند. و یا به این معنا است که خداى تعالى حق است، اما به حقیقت معناى کلمه و غیر خدا کسى اینطور حق نیست، مگر کسى و چیزى که او حقش کرده باشد و خدایانى که به جاى خدا مى‏پرستند، ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 569 یعنى بتها بلکه هر چیزى که بدان دل مى‏بندند و رکون مى‏کنند باطل است و بس، چون مصداق غیر باطل تنها خدا است- دقت فرمایید- و اگر گفتیم باطل است لا غیر، بدان جهت است که خودش مستقلا حقیقت ندارد. و به هر تقدیر، معناى آیه این است که: این تصرف در تکوین و تشریع از خداى سبحان است و سببش این است که خداى تعالى خودش حق است و با مشیت اوست که هر موجود حقى داراى حقیقت مى‏شود، و آلهه مشرکین و هر چیزى که ظالمین یاغى بدان رکون مى‏کنند باطل است و قادر بر هیچ چیز نیست. " وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ"-" علو" خداى تعالى به گونه‏اى است که او علو دارد و هیچ چیز بر او علو ندارد. و کبرش طورى است که در برابر هیچ چیز کوچک نمى‏شود و ذلیل و خوار نمى‏گردد. و این علو و این کبر از فروعات حق بودن یعنى ثابت و زوال ناپذیر بودن او است. " أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ" در این آیه بر عموم قدرت خداى عز و جل که قبلا گذشت استشهاد شده به مساله فرو فرستادن آب از آسمان- و منظور از آسمان بالاى سر است- و سر سبز نمودن زمین. و جمله" إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ" بیان علت سبز کردن زمین با فرستادن باران است، پس نتیجه آن تعلیل و این استشهاد چنین مى‏شود که گویى فرموده باشد: خدا آب را از آسمان مى‏فرستد، تا چنین و چنان شود، چون خدا لطیف و خبیر است و خود به عموم قدرتش گواهى مى‏دهد. " لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ" ظاهر این جمله مى‏رساند که خبرى بعد از خبر باشد براى کلمه" ان" پس در نتیجه تتمه تعلیل در آیه سابق خواهد بود. گویا فرموده: خدا لطیف و خبیر و مالک همه موجودات در آسمان و زمین است و در ملک خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف مى‏کند، ممکن هم هست جمله‏اى غیر مربوط به سابق، و تعلیلى جداگانه و مستقل باشد. و جمله" وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ" افاده مى‏کند که هر چند تصرفات او همه جمیل و نافع و سزاوار حمد و ستایش است ولى در عین حال خود او هیچ احتیاجى به آن تصرفاتش ندارد. پس مفاد دو اسم" غنى" و" حمید" مجموعا این است، که خداى تعالى جز آنچه که نافع است انجام نمى‏دهد، و لیکن آنچه انجام مى‏دهد نفعش عاید خودش نمى‏شود بلکه عاید خلقش مى‏گردد. " أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ ..." این آیه استشهاد دیگرى بر عموم قدرت خدا است، و مقابله میان تسخیر آنچه در زمین‏ ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 570 است و تسخیر کشتى‏ها در دریا تایید مى‏کند که مراد از زمین، خشکى، در مقابل دریا است و بنا بر اینکه جمله" وَ یُمْسِکُ السَّماءَ ..." پس از این دو جمله واقع شده، مى‏رساند که حاصل مقصود این است که خدا آنچه در آسمان و آنچه در زمین، و آنچه در دریاها است مسخر براى شما کرده. و مراد از آسمان همانطور که گفتیم جهت بالا، و موجودات بالا است پس خدا نمى‏گذارد که آن موجودات فرو ریزند، و به زمین بیفتند، مگر به اذن خودش که با اذن او احیانا سنگهاى آسمانى و صاعقه، و امثال آن به زمین مى‏افتد. خداوند این آیه را با دو صفت رأفت و رحمت ختم فرموده تا نعمت را تتمیم نموده، منت را بر مردم تمام کرده باشد. " وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ" سیاق ماضى در" احیاکم" دلالت مى‏کند بر اینکه مقصود از آن، حیات دنیا است، و اهمیتى که معاد دارد اقتضاء مى‏کند که مراد از جمله" ثم یحییکم" حیات اخروى در روز قیامت باشد، نه حیات برزخى. و این نعمت حیات و دنبالش نعمت مرگ، و دنبال آن باز نعمت حیات، از نعمتهاى بزرگ الهى است که خدا با آن منت را بر بشر تمام کرده و به همین جهت در آخر آیه فرموده:" به درستى که انسان به طور مسلم کفران پیشه است". بحث روایتى [(دو روایت در ذیل آیه:" وَ الَّذِینَ هاجَرُوا ..." و آیه:" وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ...")] در جوامع الجامع در ذیل آیه" وَ الَّذِینَ هاجَرُوا ... لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ" مى‏گوید: روایت شده که اصحاب گفتند: یا رسول اللَّه! اینان که کشته شدند فهمیدیم خدا چه چیزى به آنان عطا فرمود حال که ما با تو جهاد مى‏کنیم آن طور که آنان کردند، و اگر شهید نشویم و به مرگ طبیعى از دنیا برویم نزد خدا چه اجرى خواهیم داشت؟ در پاسخ آنان این دو آیه نازل شد «1». و در مجمع البیان در تفسیر آیه" وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ..." مى‏گوید: روایت شده که این آیه در باره قومى از مشرکین مکه نازل شد که جمعى از مسلمانان را دو شب از محرم مانده دیدند و با خود گفتند اصحاب محمد در این ماه قتال را حلال نمى‏دانند پس به آن دو حمله‏ _______________ (1) جوامع الجامع، ص 297. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 571 کردند و آن دو سوگندشان دادند که در ماه حرام جنگ مکنید ولى نپذیرفتند و خداوند مسلمانان را بر ایشان پیروزى داد «1». مؤلف: این روایت را الدر المنثور «2» هم از ابن ابى حاتم از مقاتل نقل کرده ولى اثر ضعف از سر تا پاى آن هویدا است براى اینکه مشرکین نیز مانند مسلمانان قتال در ماه حرام را حرام مى‏دانستند. و در تفسیر آیه" یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ..." «3» در جلد دوم این کتاب روایاتى در باره داستان عبد اللَّه بن جحش و اصحاب او گذشت که ضعف این روایت را بیشتر مى‏کند. _______________ (1) مجمع البیان، ج 7، ص 93. (2) الدر المنثور، ج 4، ص 369. (3) سوره بقره، آیه 217.
حاشیه 
تفسیر نور
1-
هجرت هدفدار یک ارزش است. (والّذین هاجروا) 2- مرگ افراد مهاجر همسنگ شهادت است. (قُتِلوا أو ماتوا) (مرگ یا شهادت مهم نیست، مهم در راه خدا بودن است) 3- در راه خدا ناکامى ‏نیست، اگر بندگان شایسته‏ى خداوند از لذّت هاى‏ دنیا محروم شوند به نعمت هاى‏ بزرگ آخرت مى‏رسند. (لیَرزُقنّهم) 4- تحقق وعده هاى‏ الهى‏ قطعى‏ است. (لیَرزُقنّهم) (حرف لام و حرف نون) 5- رزق دنیا گاهى‏ نیکوست و گاهى‏ تلخ، ولى‏ بهشتیان تنها از رزق نیکو برخوردارند. (رِزقاً حَسَنا) 6- رازق واقعى‏ خداست و دیگران واسطه‏ى رزق هستند. (خیر الرّازقین) 7- مسکن و جایگاه دل پذیر از برجسته ترین نمونه هاى‏ رزق نیکو است. (رِزقاً حَسَناً... مُدخلا یَرضونه)
حاشیه 
تفسیر اطیب البیان
(58) (
والذین هاجروا فی سبیل الله ثم قتلوآ اوماتوا لیر زقنهم الله رزقاحسنا وان الله لهو خیر الرازقین ): (و کسانیکه در راه خدا هجرت کرده و آنگاه کشته شده یا مردند هر آینه خداوند ایشان را روزیی نیکو خواهد داد و همانا خدا نیکوترین روزی دهندگان است )
حاشیه 
تفسیر کشاف
لما جمعتهم المهاجرة فی سبیل الله سوی بینهم فی الموعد ، وأن یعطی من مات منهم مثل ما یعطی من قتل تفضلا منه وإحسانا. والله علیم بدرجات العاملین ومراتب استحقاقهم .
     حاشیه
تفسیر نمونه
رزق حسن در تعقیب آیات گذشته که سخن از تلاش و کوشش مخالفان براى محو آیات الهى مى گفت در آیات مورد بحث ، اشاره به ادامه این تلاشها از ناحیه افراد متعصب سرسخت مى کند. نخست مى گوید: ((کافران همواره در باره قرآن و آئین توحیدى تو در شک هستند، (تا روز قیامت ) ناگهان فرا رسد، یا عذاب روز عقیم روزى که قادر بر جبران نیستند، به سراغشان بیاید)) (و لا یزال الذین کفروا فى مریة منه حتى تاتیهم الساعة بغتة او یاتیهم عذاب یوم عقیم ). بدیهى است منظور از ((کافران )) در اینجا همه آنها نیستند چرا که بسیارى در ادامه راه بیدار شدند و به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و صفوف مسلمین پیوستند، منظور سران آنها و افراد لجوج و فوق العاده متعصب و کینه توزند که هرگز ایمان نیاوردند و همواره به کارشکنیهاى خود ادامه دادند. واژه ((مریه )) که به معنى شک و تردید است نشان مى دهد که آنها هرگز یقین به خلاف قرآن و اسلام نداشتند هر چند در الفاظشان چنین اظهار مى کردند بلکه حداقل به مرحله شک تنزل کرده بودند، اما تعصبها به آنها اجازه مطالعه بیشتر و یافتن حقیقت را نمى داد. کلمه ((ساعة )) گر چه بعضى احتمال داده اند به معنى لحظه مرگ و مانند آن بوده باشد، ولى آیات بعد نشان مى دهد که منظور از آن پایان جهان و قرار گرفتن در آستانه قیامت است که با کلمه ((بغتة )) (ناگهانى ) مخصوصا همراه است . منظور از عذاب ((یوم عقیم )) مجازات روز قیامت است و اینکه روز قیامت توصیف به ((عقیم )) (نازا) شده اشاره به این است که آنها روز دیگرى پشت سر ندارند تا بتوانند به جبران گذشته برخیزند و در سرنوشت خود تغییرى ایجاد کنند. سپس به حاکمیت مطلقه پروردگار در روز رستاخیز اشاره کرده مى گوید: ((حکومت و فرمانروائى در آن روز مخصوص خدا است )) (الملک یومئذ لله ). البته این اختصاص به روز قیامت ندارد، امروز و همیشه حاکم و مالک مطلق خدا است ، منتهى چون در این دنیا مالکان و حاکمان دیگرى نیز وجود دارند، هر چند قلمرو حکومتشان بسیار محدود و ضعیف است و جنبه صورى و ظاهرى دارد، اما همین امر ممکن است موجب تداعى این فکر شود که حاکم و مالک دیگرى غیر از خداوند وجود دارد اما در صحنه قیامت که همه این مسائل بر چیده مى شود بیش از هر زمان این حقیقت آشکار مى گردد که حاکم و مالک تنها او است . به تعبیر دیگر دو رقم حاکمیت و مالکیت وجود دارد: حاکمیت حقیقى که حاکمیت خالق بر مخلوق است و حاکمیت اعتبارى و قرار دادى که میان مردم معمول است ، در دنیا این هر دو وجود دارد اما در سراى آخرت حکومتهاى قرار دادى و اعتبارى همه برچیده مى شود تنها حکومت حقیقى خالق جهان باقى مى ماند. به هر حال چون مالک حقیقى او است ، حاکم حقیقى هم او خواهد بود، لذا او در میان همه انسانها - اعم از مؤ من و کافر - حکومت و داورى مى کند، و نتیجه آن همان است که قرآن به دنبال این سخن فرموده : ((آنها که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در باغهاى پر نعمت بهشت قرار دارند))، باغهائى که همه مواهب در آن جمع است و هر خیر و برکتى که بخواهند در آن موجود است (فالذین آمنوا و عملوا الصالحات فى جنات النعیم ). اما آنها که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوار کننده اى براى آنهاست (و الذین کفروا و کذبوا بایاتنا فاولئک لهم عذاب مهین ). چه تعبیر گویا و زندهاى ؟ عذابى که آنها را پست و حقیر مى کند و در برابر آنهمه گردنکشیها و خود برتربینیها و استکبار در برابر خلق خدا آنها را به پائینترین مرحله ذلت مى کشاند، و مى دانیم توصیف عذاب به الیم و عظیم و مهین که در آیات مختلف قرآن ذکر شده هر کدام متناسب نوع گناهى است که از گردنکشان سر مى زده است !. جالب توجه اینکه در باره مؤ منان اشاره به دو چیز مى کند: ((ایمان )) و ((عمل صالح )) و در نقطه مقابل در باره کافران اشاره به ((کفر)) و ((تکذیب آیات الهى )) است ، که در واقع هر کدام ترکیبى است از اعتقاد درونى و آثار برونى و عملى آن ، چرا که اعمال انسان غالبا از یک ریشه فکرى و اعتقاد سرچشمه مى گیرید. و از آنجا که در آیات گذشته سخن از مهاجرانى به میان آمد که از خانه و کاشانه خود به خاطر نام الله و حمایت از آئین او بیرون رانده شدند، در آیه بعد از آنها به عنوان یک گروه ممتاز یاد کرده ، مى گوید: ((کسانى که در راه خدا هجرت کردند، سپس شربت شهادت نوشیدند و یا به مرگ طبیعى از دنیا رفتند خداوند به همه آنها روزى نیکوئى مى دهد، و از نعمتهاى ویژه اى برخوردار مى کند چرا که او بهترین روزى دهندگان است )) (و الذین هاجروا فى سبیل الله ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا و ان الله لهو خیر الرازقین ). بعضى از مفسران گفته اند: ((رزق حسن ))، اشاره به نعمتهائى است که وقتى چشم انسان به آن مى افتد، چنان مجذوب مى شود که نمى تواند دیده از آن بر گیرد و به غیر آن نگاه کند، و تنها خدا قدرت دارد که چنین روزى را به کسى دهد. بعضى از دانشمندان شاءن نزولى براى این آیه ذکر کرده اند که خلاصه اش چنین است : هنگامى که مهاجران به مدینه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبیعى از دنیا رفتند، در حالى که بعضى شربت شهادت نوشیدند، در این هنگام گروهى تمام فضیلت را براى شهیدان قائل شدند، آیه فوق نازل شد و هر دو را مشمول بهترین نعمتهاى الهى معرفى کرد، لذا بعضى از مفسران از این تعبیر چنین نتیجه گرفته اند که مهم جان دادن در راه خدا است چه از طریق شهادت باشد و چه از طریق مرگ طبیعى ، هر کس براى خدا و در راه خدا بمیرد مشمول ثواب شهیدان است (ان المقتول فى سبیل الله و المیت فى سبیل الله شهید). و در آخرین آیه نمونه اى از این رزق حسن را بازگو کرده مى گوید: ((خداوند آنها را در محلى وارد مى کند که از آن راضى و خشنود خواهند بود)) (لیدخلنهم مدخلا یرضونه ). اگر در این جهان از منزل و ماءواى خود به ناراحتى تبعید و اخراج شدند خداوند در جهان دیگر آنها را در منزل و ماوائى جاى مى دهد که از هر نظر مورد رضایت آنها است ، و به این ترتیب ایثار و فداکارى آنان را به عالیترین وجه جبران مى کند. و در پایان مى فرماید: ((خداوند، عالم و آگاه است و از اعمال این بندگانش با خبر، و در عین حال حلیم است و عجله در مجازات و کیفر نمى کند، تا مؤ منان در این میدان آزمایش پرورش یابند و آزموده شوند)) (و ان الله لعلیم حلیم ).