وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ

بقره، آیه 154

آنان را که در راه خدا کشته می شوند ، مرده مخوانید آنها زنده اند و، شما در نمی یابید

And do not speak of those who are slain in Allah@s way as dead; nay, (they are) alive, but you do not perceive.

 

ترجمه ها:

ترجمه فولادوند
و کسانى را که در راه خدا کشته مى‏شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده‏اند ولى شما نمى‏دانید.

ترجمه مجتبوی
و آنان را که در راه خدا کشته مى‏شوند مردگان مگویید، بلکه زندگانند ولى شما درنمى‏یابید.

ترجمه مشکینی
و به کسانى که در راه خدا کشته مى‏شوند مرده نگویید، بلکه (ارواح آنها در عالم برزخ به نحو استقلال یا به حلول در قالب مثالى) زنده‏اند و لکن شما درنمى‏یابید

ترجمه بهرام پور
و به کشتگان راه خدا مرده نگویید، بلکه زنده‏اند ولى شما درک نمى‏کنید

 

تفاسیر:

تفسیر مجمع البیان

تفسیر المیزان

 

 

 

حاشیه

تفسیر مجمع البیان 

ترجمه‏ 151. همانسان که [با تغییر قبله، نعمت خویش را بر شما کامل ساختیم، ]پیامبرى از خودتان درمیان شما فرستادیم، [که‏] آیات ما را بر شما تلاوت مى‏کند؛ و شما را [از ضدّ ارزشها] پاک مى‏سازد، و کتاب و حکمت به شما مى‏آموزد؛ و آنچه را نمى‏دانستید، به شما یاد مى‏دهد. 152. بنابراین، مرا یاد کنید [تا] شما را یاد کنم؛ و مرا سپاس گزارید، و [نعمتهاى بیشمار] مرا ناسپاسى نکنید. 153. هان اى کسانى که ایمان آورده‏اید! [دربرابر مشکلات،] از شکیبایى و نماز یارى جویید؛ چرا که خدا با صابران است. 154. و به کسانى که در راه خدا کشته مى‏شوند، مرده نگویید؛ بلکه آنان زنده‏اند، ولى شما درنمى‏یابید. 155. و بى‏گمان [همه‏] شما را به‏[وسیله‏] اندکى از ترس و گرسنگى و کاهش در داراییها و جانها و میوه‏ها مى‏آزماییم؛ و شکیبایان را نوید ده. 156. همانان که هرگاه مصیبتى به آنان دررسد، مى‏گویند: «ما از خداییم و به‏سوى او [نیز] بازمى‏گردیم». 157. آنانند که درودهاى پروردگارشان و بخشایشى [ازجانب او] بر آنان [باد]؛ و آنانند راه‏یافتگان. نگرشى بر واژه‏ها «ارسال»: فرستادن. «تلاوت»: خواندن به‏همراه نظم و ترتیب. «تزکیه»: رشد و نموّ دادن، پاک کردن. «حکمت»: دانشى که قدرت انجام‏دادن کارهاى شایسته و بایسته را به انسان مى‏دهد. «ذکر»: یادآورى. «سبیل»: راه. «حیاة»: زندگى. «شعور»: دریافتى که از راه احساسات پدید مى‏آید. «لنبلونّکم»: مى‏آزماییم. «خوف»: ترس. «جوع»: گرسنگى. «ثمره»: میوه، محصول، فراورده‏هاى درختى. «مصیبت»: رنجى که بر روح اثر مى‏گذارد. «رجوع»: بازگشت. «اهتداء»: راه‏یافتن و رسیدن به حق. تفسیر برنامه‏هاى پیامبر(ص) در آیات پیشین، پس از بیان فلسفه تغییر قبله، خاطرنشان شد که این اقدام از آن جهت انجام گرفت که خداوند مى‏خواست نعمت خویش را بر امّت محمّد(ص) کامل گرداند. و اینک در این آیه مى‏فرماید: «کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم.» همانسان که پیامبرى از [جنس‏] خودتان براى شما فرستاد. درمورد «کاف» در «کما ارسلنا»، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى اعتقاد دارند که این کاف تشبیه، به جمله «لاتمّ نعمتى علیکم» در آیه قبل برمى‏گردد؛ و درنتیجه معناى آیه چنین مى‏شود: ...تا نعمت خود را با تغییر قبله بر شما کامل گردانم، همانسان که پیامبرى از جنس خودتان درمیان شما فرستادم. 2. و برخى نیز بر این عقیده‏اند که این «کاف» به «فاذکرونى» در آیه بعد تعلّق دارد و تفسیر آیه بدینصورت است که: فرستادن پیامبر از نوع خودتان براى شما، نعمتى گران است؛ و چون این نعمت را به شما ارزانى داشتم، مرا یاد کنید... منظور از «رسولاً منکم» در این آیه شریفه، محمّد(ص) - آخرین پیام‏آور خدا - است. و تفسیر آیه این است که: پیامبرى را به‏سوى شما فرستاد که از نوع خودتان و از قوم عرب است؛ و از آنجا که آن گرانمایه جهان هستى از خود آنان بود، طبیعى است که عزّت و سرفرازى و نام نیک را براى عرب به‏دنبال داشت؛ و به همین دلیل، نعمتى ارجدار براى آنان بود. افزون بر این به اعتقاد عدّه‏اى، از آنجا که عرب غرور و اعتماد به نفس و تعصّب ویژه‏اى داشتند، اگر پیامبرى از غیر نژاد خودشان به‏سوى آنان برانگیخته مى‏شد، دعوت او را نمى‏پذیرفتند. «یتلوا علیکم آیاتنا و یزکّیکم و یعلّمکم‏الکتاب والحکمة» مقصود از «آیاتنا» (آیات ما)، قرآن شریف است که فرشته وحى به فرمان خدا و ازجانب او بر قلب پیامبر(ص) فرود آورده است؛ و آن حضرت آن را بر مردم تلاوت مى‏کند و ضمن دعوت انسانها به رعایت مقرّرات خدا، آنان را از گناهان و ضدّارزشها پاک و پاکیزه مى‏سازد؛ رشد و تعالیشان را موجب مى‏شود؛ و کتاب و حکمت به آنها مى‏آموزد. بیشتر مفسّران برآنند که دو واژه «کتاب» و «حکمت» در این آیه شریفه، درمورد قرآن بکار رفته و این بخاطر ابعاد و مفاهیم گوناگون آن است؛ همانگونه که درباره خدا نیز از صفات گوناگونى استفاده مى‏شود، مثلاً مى‏گوییم: خدا از همه رویدادها آگاه، و بر همه امور توانا است. برخى نیز مى‏گویند: منظور از «کتاب» در آیه شریفه، قرآن و مقصود از «حکمت»، مفاهیم بلندى است که بصورت سنّت بر آن حضرت فرود آمده است. «و یعلّمکم مالم‏تکونوا تعلمون» و امورى را که براى آموزش آنها راهى نداشتید، [همه را درپرتو دلیل و برهان‏] به شما مى‏آموزد یادآور مى‏شود که واژه «یعلّم» در جایى بکار مى‏رود که مفاهیم درپرتو دلیل و برهان ترسیم شود. به همین جهت، این موضوع در ردیف نعمتهاى خدا به مردم است. «فاذکرونى اذکرکم» پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم‏ در تفسیر این جمله از آیه شریفه، دیدگاهها متفاوت است: 1. مفسّر آگاه قرآن - سعیدبن جبیر - مى‏گوید: تفسیر این جمله از آیه شریفه این است که شما با فرمانبردارى از مقرّرات من، مرا یاد کنید تا من هم شما را با رحمت و بخشایش خود یاد کنم؛ همانگونه که در آیه شریفه دیگرى مى‏فرماید: «وَ اَطیعُوااللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(287). 2. ابن عبّاس مى‏گوید: منظور این است که مرا با اطاعت از فرمانهایم یاد آورید تا من نیز شما را با یارى‏رسانى خویش یاد کنم؛ درست نظیر این آیه شریفه که مى‏فرماید: «وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا...»(288). 3. گروهى معتقدند منظور آیه شریفه این است که: شما مرا با سپاس دربرابر نعمتهایم یاد کنید تا من نیز با افزودن نعمتها، شما را یاد کنم؛ نظیر این آیه شریفه که مى‏فرماید: «...لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزیدَنَّکُمْ...»(289). 4. عدّه‏اى نیز آیه را چنین تفسیر کرده‏اند: مرا در روى زمین یاد کنید تا من نیز شما را به‏هنگامى که در زیر زمین قرار گرفتید، یاد کنم؛ همانگونه که در دعاها آمده است: «اذکرونى على ظهرالأرض اذکرکم فى بطنها». 5. پاره‏اى را اعتقاد بر آن است که مقصود آیه شریفه این است که: در دنیا به یاد من باشید تا در سراى آخرت به یاد شما باشم. 6. و دسته‏اى دیگر بر این عقیده‏اند که تفسیر آیه این است که: به‏وقت برخوردارى از نعمت و رفاه، به یاد من باشید تا به‏هنگام شدّت و گرفتاریهایتان، به یاد شما باشم؛ همانگونه که قرآن مى‏فرماید: «فَلَوْلا اَنَّهُ کانَ مِنَ‏الْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فى‏ بَطْنِهِ اِلى‏ یَوْمِ یَبْعَثُونَ»(290). 7. و برخى نیز مى‏گویند منظور این است که: شما مرا با دعا و نیایش یاد کنید تا من نیز با برآوردن خواسته‏هایتان به یاد شما باشم؛ و در تأیید نظر خود، این آیه شریفه را شاهد مى‏آورند که: «... اُدْعُونى‏ اَسْتَجِبْ لَکُمْ...»(291) (بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را). از پنجمین امام نور(ع) نقل کرده‏اند که پیامبر(ص) فرمود: فرشته ثبت اعمال، نامه عمل انسان را در آغاز و پایان روز که شب از راه مى‏رسد، مهیّا مى‏کند؛ بنابراین، در آغاز روز و پایان آن بکوشید کار بسیار پسندیده‏اى انجام دهید تا در پرونده عمل شما ثبت شود. در اینصورت است که خداوند فاصله میان آغاز تا پایان کار شما را مورد مهر و بخشایش خود قرار مى‏دهد؛ و مى‏فرماید: «اذکرونى اذکرکم». یکى از دانشوران در تفسیر آیه شریفه مى‏گوید: خداوند کسانى را که از او یاد کنند، یاد مى‏کند؛ بر نعمت سپاسگزاران مى‏افزاید و ناسپاسان را به کیفر اعمالشان مى‏رساند. «واشکروا لى ولاتکفرون» و مرا سپاسگزارید، و نعمتهایى را که به شما ارزانى داشته‏ام، برشمارید و از آنها بشایستگى بهره گیرید و با به‏فراموشى‏سپردن نعمتها و بخشاینده آنها، ناسپاسى نکنید؛ و کدامین نعمت معنوى و انسانسازى، پرشکوه‏تر و گرانقدرتر از نعمت وجود پیامبر گرامى(ص) است؟ «یا ایّهاالّذین آمنوااستعینوا بالصّبر والصّلوة» هان اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از شکیبایى و نماز یارى جویید درباره صدر این آیه شریفه، پیشتر - به‏هنگام تفسیر آیه 45 از همین سوره - سخن رفت و نیازى به تکرار آن نیست. و امّا صبر بر دو گونه است: 1. خویشتندارى از نزدیک‏شدن به امورى که دل مى‏پسندد و خواهان آنها است. 2. وادارساختن خود به انجام‏دادن کارهاى شایسته و بایسته‏اى که برخلاف میل باطن است و بسى براى انسان مشکل. امیر مؤمنان(ع) در اشاره به این دو نوع شکیبایى مى‏فرماید: «الصّبر صبران: صبرٌ على مانکره و صبرٌ على ماتُحبّ.» صبر دو نوع است: خویشتندارى از انجام‏دادن کارهایى که هواى دل آنها را مى‏پسندد و مى‏خواهد؛ و وادارساختن دل به انجام‏دادن کارهاى خداپسندانه. و آیه شریفه فرمان مى‏دهد که از هر دو نوع شکیبایى یارى جویید تا به‏سوى کمال انسانى اوج گیرید. قرآن شریف همچنین دستور مى‏دهد که به کمک نماز و درپرتو آن، موانع رشد و تعالى را ازبین ببرید؛ چرا که سراسر نماز یاد خدا و خشوع دربرابر حق و تلاوت کتاب انسانساز اوست که به شایستگان و شکیبایان، وعده پاداش داده است و به گناهکاران و خودپرستان، هشدار از عذاب سهمگین قیامت. و روشن است که نماز با این ویژگیها، انسان را به کارهاى شایسته فرا مى‏خواند و راه مى‏نماید و از کارهاى ناپسند بازمى‏دارد. در اینکه از دو اصل انسانساز نماز و شکیبایى، در چه راهى و براى انجام‏دادن چه کارهایى باید یارى جست، نظرهایى چند ارائه شده است: 1. عدّه‏اى مى‏گویند: در انجام‏دادن همه کارهاى شایسته. 2. و پاره‏اى مى‏گویند: براى جهاد در راه خدا. «ان‏اللّه مع‏الصّابرین» در تفسیر این جمله از آیه شریفه، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى معتقدند: منظور این است که خداوند شکیبایان را یارى مى‏رساند؛ درست بسان آنکه به فردى گفته شود: «زمامدارى جامعه با توست؛ پس، در برخورد با مشکلات و افراد، ترسى به خود راه نده». 2. و برخى نیز عقیده دارند: منظور این است که خدا به شکیبایان توفیق ارزانى مى‏دارد و وسیله رشد و پیروزیشان را فراهم مى‏آورد، و درنتیجه دورى‏جستن از گناه و انجام‏دادن کارهاى شایسته را براى آنان آسان مى‏کند؛ درست بسان این آیه شریفه که مى‏فرماید: «وَ یَزیدُاللَّهُ‏الَّذینَ‏اهْتَدَوْا هُدَىً...»(292) و خدا بر هدایت کسانى که هدایت یافته‏اند، مى‏افزاید. روشن است که «مع» در آیه شریفه، به‏مفهوم همراهى جسمى و اجتماع در یک مکان نیست؛ چرا که خداوند از ویژگیهاى مادّه و جسم منزّه است. آیه شریفه همچنین بیانگر آن است که مقرّرداشتن نماز ازجانب خدا، مهرى است به بندگان، تا آنان به کمک آن و درپرتو برکاتش، در اجراى دستورهاى دیگر موفّق شوند و از لغزشها مصون باشند؛ چرا که «اِنّ‏الصّلوة تنهى عن‏الفحشاء والمنکر». «ولاتقولوا لمن یقتل فى سبیل‏اللّه امواتٌ بل احیاءٌ ولکن لاتشعرون» و کسانى را که در راه خدا کشته مى‏شوند، مرده نخوانید؛ بلکه زنده‏اند، ولى شما درنمى‏یابید شأن نزول این آیه شریفه‏ از ابن عبّاس نقل کرده‏اند که: این آیه شریفه درباره کشته‏شدگان در پیکار «بدر» فرود آمد؛ و جریان آن بدینصورت بود که در جنگ بدر گروهى به‏شهادت رسیدند. درمیان شهدا، شش تن مهاجر و هشت نفر انصار بودند. بعد از خاتمه پیکار، هرگاه یاد و نام آنان در مدینه بمیان مى‏آمد، از آنان به مرده تعبیر مى‏شد؛ و مى‏گفتند: آنان مرده‏اند. پس، این آیه شریفه فرود آمد و مردم را با صراحت از مرده‏خواندن آنان بازداشت و آنان را زندگان حقیقى یا شهیدان راه حقّ و فضیلت نامید.(293) تفسیر آیه شریفه‏ قرآن شریف، پس از دستور نماز و شکیبایى و یارى گرفتن از آن دو اصل انسانساز و نیروبخش براى جهاد یا همه فراز و نشیبهاى زندگى، اینک در این آیه شریفه، خطاب به مردم مى‏فرماید: به کسانى که در راه خدا کشته مى‏شوند، مرده نگویید... مفسّران در تفسیر بخش آغازین این آیه شریفه - «ولا تقولوا لمن یقتل فى سبیل‏اللّه امواتٌ بل احیاءٌ» - با توجّه به واژه «احیاء»، دیدگاههاى متفاوتى دارند: 1. گروهى ازجمله ابن عبّاس برآنند که: آنان نمرده‏اند؛ بلکه درحقیقت تا روز رستاخیز زنده خواهند بود. و این سخن درستى است. 2. امّا عدّه‏اى مى‏گویند: این بیان، پاسخ شرک‏گرایان است که مى‏گفتند: «یاران محمّد(ص) در میدانهاى جنگ بى‏دلیل خود را به کام مرگ و نابودى مى‏افکنند»؛ و خدا پاسخ مى‏دهد که: «این پندار دروغ است؛ چرا که شهیدان راه حق نابود نمى‏شوند، بلکه در روز رستاخیز زنده خواهند شد و به پاداش عظیمى خواهند رسید». 3. و پاره‏اى مى‏گویند: منظور از حیات و زندگى در آیه شریفه، حیات معنوى است؛ و تفسير آیه این است که کشته‏شدگان در راه خدا از آنجا که راه هدایت و ایمان را پیموده‏اند، زنده‏اند؛ زیرا در منطق وحى، از هدایت و ضلالت نیز به زندگى و مرگ تعبیر شده است. قرآن مى‏فرماید: «اَوَمَنْ کانَ مَیْتَاً فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورَاً یَمْشى‏ بِهِ فِى‏النّاس ِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِى‏الظُّلُماتِ...»(294) آیا کسى که مرده بود و ما او را زنده ساختیم و برایش فروغى پدید آوردیم تا درپرتو آن درمیان مردم راه رود، بسان کسى است که گویى گرفتار تاریکیهاست؟! 4. به اعتقاد دسته‏اى دیگر، منظور این است که آنان درپرتو کار بزرگ و نام نیک خود زنده‏اند؛ همانگونه که امیر مؤمنان(ع) فرمود: «هلک خزّان‏الاموال و هم احیاء... والعلماء باقرن مابقى‏الدّهر اعیانهم مفقوده و آثارهم فى‏القلوب موجودة.»(295) ثروتمندان و صاحبان گنجینه‏ها و امکانات گسترده مرده‏اند. امّا دانشمندان تا جهان برقرار است، زنده و جاودانه‏اند؛ آنان در ظاهر جهان را بدرود مى‏گویند و از میان ما مى‏روند، امّا آثار شایسته و کارهاى علمى و تحقیقى آنان، یاد و نام بلندآوازه آنها را براى همیشه در دلهاى دانش‏دوستان و ارزش‏خواهان زنده و پرطراوت نگاه مى‏دارد. به عقیده مؤلّف، درمیان دیدگاههاى چندگانه‏اى که ترسیم شد، دیدگاه نخست درست است؛ چرا که بیشتر مفسّران همین نظر را از آیات و سنّت دریافت داشته‏اند. افزون بر آن، خطاب این آیه شریفه، مردم باایمان است؛ و آنان خوب مى‏دانستند که شهیدان «بدر» بر راه هدایت و تقوا بودند، و اینکه در روز رستاخیز بسان دیگر انسانها زنده مى‏شوند و پاداش فداکاریهاى خود را دریافت مى‏دارند. بعلاوه، در ادامه آیه شریفه مى‏خوانیم که: «ولکن لاتشعرون...» (ولى شما نمى‏فهمید). و روشن است که چنین گفتارى درخور مردم باایمان نیست؛ چرا که آنان شهیدان بدر را مردمى هدایت‏یافته و باایمان مى‏شناختند، و باایمان به قرآن شریف باور داشتند که همگان در روز رستاخیز برانگیخته مى‏شوند. دیگر اینکه درصورت پذیرفتن دیدگاه دوّم و سوّم، این مفاهیم و معانى، به شهیدان بدر اختصاص مى‏یابد؛ درحالیکه ایمان‏آوردگان دیگر نیز به هدایت و حیات معنوى، زندگى یافته‏اند، و در روز رستاخیز دگرباره زنده مى‏شوند. با این بیان، شهیدان بدر چه امتیازى دارند که آیه مختصّ آنان باشد؟ دیدگاه چهارم نیز با آخر آیه هماهنگ نیست؛ چرا که مردم باایمان نیک مى‏دانستند که هر انسان باایمان و پرواپیشه‏اى با شهیدشدن در راه خدا، به افتخار و نام بلندآوازه‏اى نایل مى‏شود؛ پس، چگونه مى‏توان گفت که خداوند چنین تعبیرى را در خطاب به مردم باایمان بکار مى‏گیرد؟ چکیده سخن اینکه دیدگاه نخست، درست و هماهنگ با آیات و روایات است؛ و علّت اینکه حیات در جهان دیگر تنها به شهیدان اختصاص داده شده، این است که بشارت و آرامش خاطرى براى بازماندگان آنان و جهادگران پراخلاص باشد. و این برداشت، بویژه از آیه دیگرى که در این باره است، روشنتر دریافت مى‏شود؛ مى‏فرماید: هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده مپندارید؛ بلکه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند. آنان به آنچه خدا از فزونبخشى خویش به آنها داده است، شادمانند؛ و به کسانى که ازپى آنان هستند و هنوز به آنان نپیوسته‏اند، مژده مى‏دهند که نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهگین مى‏شوند.(296) چگونه؟ از آنجا که وقتى پیکر شهدا را که بر خاک افتاده‏اند، مى‏نگریم، در آنها آثار و نشانه‏هاى حیات نمى‏بینیم، چگونه مى‏توان تصوّر کرد که آنان پس از مرگ زنده‏اند؟ پاسخ‏ این پرسش را به چند گونه پاسخ داده‏اند: 1. از دیدگاه مذهب خاندان وحى و رسالت، ارواح شهیدان راستین پس از شهادت در راه حق و عدالت، در قالبهایى نظیر پیکر و قالب خودشان که در این جهان با آنان زندگى کرده‏اند، در جهان برزخ خواهند زیست و از انواع نعمتهایى که آفریدگار هستى بعنوان پاداش به آنان مى‏دهد، بهره‏ور خواهند شد؛ گرچه پیکر آنان در زیر خاک دفن شده و از میان رفته باشد. با این بیان، پاداش و کیفر عملکرد درست یا نادرست انسان، در سراى دیگر، ازجمله عالم برزخ، به انسان خواهد رسید؛ چرا که انسانیت انسان به روح انسانى اوست، نه به جسم وى. در این مورد، روایتى هست که یکى از دوستداران اهل بیت مى‏گوید؛ به شرح زیر: درحضور ششمین امام نور(ع) بودم، که رو به من کرد و فرمود: مردم درباره ارواح انسانهاى باایمان چگونه مى‏اندیشند؟ پاسخ دادم: برخى بر این پندارند که خدا ارواح آنان را در پیکر پرندگان سبزرنگ و در قندیلهایى در زیر عرش قرار مى‏دهد. فرمود: «سبحان‏اللّه! این دیگر چه عقیده و اندیشه‏اى است! انسان باایمان در پیشگاه خدا گرامى‏تر از آن است که خداوند او را در قالب پرنده‏اى قرار دهد». سپس افزود: هنگامى که انسان باایمان جهان را بدرود مى‏گوید، خداوند روح او را در قالبى بسان قالبى که در دنیا داشت، قرار مى‏دهد؛ و آنگاه به‏همراه دیگر مؤمنان، در عالم برزخ از نعمتهاى او بهره مى‏برد؛ و زمانى که مؤمن دیگرى از این دنیا رخت برمى‏بندد و به‏سوى آنان مى‏شتابد، او را با همان قالب و چهره‏اش مى‏شناسند. و نیز در روایت دیگرى از آن حضرت نقل کرده‏اند که فرمود: روح انسان باایمان پس از مرگ، با همان چهره و قیافه‏اى که در دنیا داشت، در بهشت برزخى زندگى مى‏کند؛ به گونه‏اى که اگر آشنایان و دوستانش او را ببینند، مى‏شناسند. 2. عدّه‏اى نیز در پاسخ پرسش مذکور مى‏گویند: حیات انسان تنها به این نیست که این بدن با همه اعضا و جوارح خود موجود و فعّال شد؛ بلکه افزون بر اینها، درگرو اجزاى ظریف و لطیفى است که وسیله تحقّق حیات هستند و هنگام مرگ، از انسان جدا مى‏شوند، و در عالم برزخ نعمتهاى خدا به آن اجزاى ظریف و لطیف که به خواست خدا زنده‏اند، ارزانى مى‏شود. یادآور مى‏شود که این دیدگاه را دانشمندانى ارائه کرده‏اند که براى روح استقلالى نمى‏شناسند، و انسانیت انسان را علاوه بر این بدن، در روحى مى‏دانند که در مجراى تنفّس جارى است. 3. و پاره‏اى نیز بر این اعتقادند که ممکن است انسان در همانحال که جهان را بدرود گفته و پیکر بیجانش برروى خاک افتاده و دفن شده است، درحقیقت نمرده باشد و به‏نوعى لذّت و رنج را درک کند؛ همانند انسانى که در عالم خواب بااینکه با بدن خویش چیزى را حسّ نمى‏کند، هم لذّتها را درمى‏یابد و هم رنجها را؛ و نمونه روشن آن، خوابهاى خوش یا رنج‏آورى است که گاه انسان مى‏بیند. در روایت نیز آمده است که قبر انسان باایمان و درستکار گسترش داده مى‏شود و به او گفته مى‏شود: «نم نومةالعروس» (بسان عروس، راحت و آرام بخواب). «ولنبلونّکم بشى‏ءٍ من‏الخوف والجوع و نقص ٍ من‏الاموال والانفس والثّمرات» بطور قطع شما را به چیزى مانند ترس و گرسنگى و کاهش در ثروتها و جانها و فراورده‏هاى گوناگون و میوه‏ها مى‏آزماییم‏ آفریدگار هستى، پس از ترسیم وظایف بندگان و عباداتى که همگان را به انجام‏دادن آنها موظّف فرمود، اینک به اصل آزمون مى‏پردازد؛ وسایل آزمایش بندگان را خاطرنشان مى‏کند و جهان را صحنه آزمون انسانها اعلام مى‏دارد. منظور آیه شریفه این است که با شما همانند کسى رفتار مى‏کنیم که شما را مى‏آزماید؛ تا آنچه را درمورد شما مى‏دانیم، تحقّق یابد. خطاب این آیه شریفه، بظاهر یاران پیامبر(ص) است، امّا درحقیقت با همه عصرها و نسلها سخن مى‏گوید؛ چرا که اصل آزمون بندگان، یک سنّت جهانشمول است. مفهوم «بشى‏ءٍ من‏الخوف والجوع و...» این است که به اندکى از ترس و نه ترس همیشگى، و نیز به مقدارى گرسنگى و همینطور قدرى کاهش ثروت و دارایى و جانها و عزیزان. خداوند این نکته را یادآور مى‏شود تا انسانها آمادگى یابند خود را براى رویارویى با مشکلات و رنجها آماده سازند. در تفسیر نوع ترس، برخى برآنند که منظور، ترس از شرارت دشمنان است؛ و علّت گرسنگى نیز این است که ممکن است در طول جهاد یا پیکارى طولانى، ضربه شدیدى بر اقتصاد جامعه وارد آید و یا بر اثر خشکسالى و قحطى، مایحتاج زندگى نایاب شود. و عامل کاهش ثروتها و جانها، پیش‏آمدن جهاد و فداکارى و جانبازى در راه خدا در میدانهاى دفاع و پیکار است. همچنین مقصود از کاهش، فراورده‏هاى زراعى و میوه‏ها، ازمیان‏رفتن آنها و یا کمبود شدید است؛ و پاره‏اى نیز «ثمرات» را به‏معناى «فرزندان» گرفته‏اند؛ چرا که فرزند، میوه دل است. روشن است که این آزمونها براساس حکمت پروردگار و مصلحت انسان صورت مى‏پذیرد؛ و در این مسیر، به انسانهاى شایسته، پاداش ارزشمندى ارزانى مى‏شود. چگونه؟ چگونه مى‏توان آزمون انسانها را آنهم به صورتى که ترسیم شد، به مصلحت آنان دانست و آن را لطف بحساب آورد؟ پاسخ‏ در پاسخ به این پرسش، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى مى‏گویند: این آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، که نسلهاى آینده وقتى با این آزمون و مشکلات آن روبرو مى‏شوند و درمى‏یابند که خداوند گذشتگان و خوبان را نیز آزموده است، احساس حقارت نمى‏کنند، و با امید و ایمان مى‏کوشند تا سرافراز و سربلند از آن بیرون بیایند. 2. و برخى دیگر مى‏گویند: اصل آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، که کافران و حق‏ستیزان هنگامى که ایمان و اراده پولادین بندگان شایسته خدا و پیامبران و مردم باایمان را در رویارویى قهرمانانه با این مشکلات و پافشارى در یارى‏رساندن به دین و پیامبر خدا مى‏نگرند، از این ایمان و اخلاص و فداکارى، به درستى و حقّانیت دین خدا پى‏مى‏برند و گروه‏گروه به حق گرایش مى‏یابند. «و بشّرالصّابرین» و شکیبایان را به پاداش ارزشمند و فرجام نیک تحمّل رنجها و مشکلات، و نیز سرفراز بیرون‏آمدن از آزمون الهى بشارت ده. «الّذین اذا اصابتهم مصیبةٌ قالوا انّا للّه و انّا الیه راجعون» همانان که چون مصیبتى به آنان وارد آید، آن را در راه حقّ و عدالت مى‏دانند و به حساب ارزانى‏دارنده نعمتها و آفریدگار جانها مى‏گذارند و مى‏گویند: ما از خداییم و به‏سوى او باز مى‏گردیم. و بدینسان، در اوج مشکلات و فشار رنجها، هم نداى ایمان خالصانه و عاشقانه به خدا را سر مى‏دهند و هم اعتقاد عمیق و تزلزل‏ناپذیر به روز رستاخیز و گاهِ پاداش و کیفر را. امیر مؤمنان(ع) در این مورد مى‏فرماید: «انّ قولنا انّا للّه اقرارٌ على انفسنا بالملک، و انّا الیه راجعون اقرارٌ على‏انفسنا بالهلک.» هنگامى که با همه اخلاص و ایمان مى‏گوییم «ما از خداییم»، درحقیقت به بندگى و ایمان به آفریدگار یکتا اقرار کرده‏ایم؛ و آنگاه که مى‏گوییم «و به‏سوى او بازمى‏گردیم»، درواقع ایمان خود را به مرگ و روز رستاخیز و پاداش و کیفر ابراز داشته‏ایم. بیان این دوجمله به‏هنگام فرودآمدن مصیبتها و مشکلات، به این معناست که: اگر مصیبت و فاجعه‏اى که رخ داده، عادلانه است و ما درخور آنیم، امید که خداى بخشاینده و پرمهر آن را جبران، و لطف خود را شامل حالمان کند و اگر از روى ظلم است و ما سزاوار آن نیستیم، داد ما را از بیدادگران بازستاند. امیر مؤمنان(ع) مى‏فرمود: کسى که گرفتار مصیبتى شود، چنانچه هرگاه آن را بیاد آورد، بگوید: «اِنّا للّه و انّا الیه راجعون»، خداى پرمهر پاداش روز مصیبت را به او ارزانى خواهد داشت. ششمین امام نور(ع)، روایتى را در این خصوص از پیامبر گرامى(ص) نقل کرده است که فرمود: اربع من کن فیه کتبه‏اللّه من اهل‏الجنّة: من کانت عصمته شهادة اَنْ لا اله الّااللّه‏ و من اذا انعم‏اللّه علیه‏النّعمة قال الحمد للّه‏ و من اذا اصاب ذنباً قال استغفراللّه‏ و من اذا اصابته مصیبةٌ قال انّا للّه و انّا الیه راجعون. چهار چیز است که هر کس بدانها آراسته باشد، خداوند [نام‏] او را در زمره اهل بهشت مى‏نویسد: 1. درپرتو توحید و توحیدگرایى، خود را در دژ استوار «لا اله الّااللّه» قرار دهد. 2. انسانى سپاسگزار باشد؛ و هرگاه خدا نعمتى به او ارزانى داشت، او را ستایش کند و بگوید: «الحمد للّه». 3. اگر گناهى مرتکب شد، روى توبه به بارگاه خدا آورد و با همه وجود بگوید: «استغفراللّه...» 4. و هنگامى که مصیبتى به او رسید، شکیبا و استوار بگوید: «انّا لله و انّا الیه راجعون»؛ و خود را به خدا بسپارد. «اولئک علیهم صلواتٌ من ربّهم و رحمةٌ» آنانند که درودهایى از پروردگارشان و نیز مهر و رحمتى بر آنان است‏ واژه «اولئک» در آیه شریفه، به شکیبایان و مردم صابرى اشاره دارد که قرآن وصف آنان را ذکر کرده است؛ و منظور از درودها و رحمت و بخشایش خدا بر آنان نیز دعا است. ابن عبّاس مى‏گوید: واژه «صلوات» به‏معناى برکات است. برخى نیز آن را به مغفرت و آمرزش معنا کرده‏اند. «رحمة» نیز به‏معناى نعمت دنیا و آخرت است؛ و اینکه هر بنده‏اى به نعمتهاى خدا در دنیا و آخرت نیازمند است. «و اولئک هم‏المهتدون» و آنان همان راه‏یافتگانند آرى؛ آنان که دربرابر مقدّرات الهى سر فرود مى‏آورند و در مواجهه با مشکلات و مصیبتها به او پناه مى‏جویند و «استرجاع» مى‏گویند، راه درست را یافته‏اند. عدّه‏اى از مفسّران معتقدند که منظور این جمله از آیه شریفه این است که انسانهایى اینچنین، راه بهشت و نیک‏بختى را یافته‏اند. پرتوى از آیات‏ آیاتى که ازنظر شما خواننده گرامى گذشت، دربردارنده درسها و پیامهاى انسانساز و افتخارآفرینى است که ضمن بحث به بخشى از آنها اشاره رفت؛ و اینک به پاره‏اى دیگر نظر مى‏افکنیم: 1. نعمتى گران‏ پیام آیه نخست این است که وجود ارزشمند پیامبر گرامى(ص)، نعمتى گران از نعمتهاى الهى است. آن حضرت به فرمان خدا، آیات او را بر ما مى‏خواند؛ با رفتار و گفتار شایسته خود و ارائه الگو، ما را از ضدّارزشها پاک مى‏سازد؛ کتاب و حکمت را به ما مى‏آموزد و همه راههاى کمال را به روى ما مى‏گشاید. ما نیز موظّفیم که با همه وجود، قدر این نعمت گرانمایه الهى را بشناسیم و او را مشعل فراراه و سرمشق زندگى سازیم و در همه میدانها بطور کامل به او اقتدا کنیم. 2. یاد خدا پیام آیه دوّم این است که خدا را در همه مراحل و فراز و نشیبها بیاد داشته باشیم، تا او نیز ما را یاد کند. منظور از یاد خدا و ذکر او چیست؟ روشن است که یاد خدا تنها به‏زبان‏آوردن نام مقدّس و پرشکوه او نیست؛ بلکه باید زبان و قلب و جان و تمامى وجود انسان لبریز از یاد خدا باشد. در این حال است که انسان به ارزشها آراسته و از گناه و بیداد پاک و پیراسته مى‏شود. و هم از این روست که پیامبر(ص) فرمود: «ثلاثٌ لا یطیقها هذه الامّه: المواساة للاخ فى ماله و انصاف‏النّاس من نفسه و ذکراللّه على کلّ حال، و لیس هو سبحان‏اللّه والحمد للّه... ولکن اذا ورد على مایحرم‏اللّه علیه خاف‏اللّه تعالى عنده و ترکه.»(297) سه کار بزرگ است که افراد این امّت توان انجام‏دادن کامل آنها را ندارند؛ امّا در انجام‏دادن آنها باید بکوشند: 1. مواسات و برابرى با برادران دینى در بهره‏ورى از نعمتها، 2. رعایت عدالت و انصاف و اداى حقوق مردم با قضاوت شایسته... بین خود و دیگران، 3. یاد خدا بودن در همه فراز و نشیبها؛ و منظور از یاد خدا بودن، ذکر گفتن با زبان نیست، بلکه منظور آن است که اگر دربرابر کار ظالمانه و حرامى قرار گرفتیم، یاد خدا ما را از ورود در آن باز دارد. 3. رمز پیروزى‏ آیه سوّم، درس پایدارى و شکیبایى مى‏دهد و روشن مى‏سازد که صبر از مهمترین عوامل موفّقیت و بهروزى فرد و جامعه است. در قرآن شریف، بیش از هفتاد مرتبه از این اصل انسانساز و افتخارآفرین سخن رفته است؛ چرا که همه ارزشها و فضیلتها درپرتو آن بدست مى‏آید و ازطریق آن حراست مى‏شود. به همین دلیل است که امیر مؤمنان(ع) فرمود: «و علیکم بالصّبر، فانّ‏الصّبر من‏الایمان کالرّأس من‏الجسد...»(298) شما را به شکیبایى سفارش مى‏کنم؛ چرا که شکیبایى به ایمان، به‏منزله سر است به پیکر: همانگونه که تن بدون سر سودى نخواهد داشت، ایمان بدون صبر نیز بیفایده است. آن وجود گرانمایه، خود در سخت‏ترین شرایط به نماز روى مى‏آورد، و آنگاه این آیه را تلاوت مى‏فرمود که: «... اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ...»(299). 4. یک اصل جهانشمول‏ پیام دیگر این آیات شریفه این است که به انسان هشدار مى‏دهد سراسر هستى، صحنه بزرگ آزمایش الهى است؛ چرا که نظام حیات، نظامى به‏سمت تکامل و رشد و پرورش است. همه موجودات زنده مسیر رشد و تکامل را طى مى‏کنند و همه برآنند که تواناییها و استعدادهاى خود را شکوفا و بارور سازند؛ انسان نیز ازطریق همین آزمون ساخته مى‏شود. از این روست که قرآن شریف، اصل آزمون را اصلى جهانشمول اعلان مى‏کند(300)، تا آنجا که پیامبران نیز آزمون مى‏شوند(301)؛ و در این راه، تمامى نعمتها و خیر و شرّ، وسیله آزمون آنان قرار مى‏گیرد(302). قرآن کریم رمز پیروزى و موفّقیت در این آزمون را ایمان و تقوا و توکّل به خدا و شکیبایى مى‏داند و به صابران نوید نجات و نیک‏بختى مى‏دهد؛ و بدینسان به ما مى‏آموزد که براى اوج گرفتن به قلّه کمال و جمال، خود را به این ارزشها آراسته سازیم(303).

 حاشیه

تفسیر المیزان
[سوره البقرة آیات 153 تا 157]

ترجمه آیات:‏ اى کسانى که ایمان آوردید از صبر و صلاة استعانت جویید که خدا با صابران است (153). و به کسى که در راه خدا کشته شده مرده مگویید بلکه اینان زنده‏هایى هستند ولى شما درک نمى‏کنید (154). ما بطور حتم و بدون استثناء همگى شما را یا با خوف و یا گرسنگى و یا نقص اموال و جانها و میوه‏ها مى‏آزمائیم، و تو اى پیامبر صابران را بشارت ده (155). یعنى آنهایى را که وقتى مصیبتى بایشان مى‏رسد میگویند: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) ما ملک خدائیم و بسوى او باز خواهیم گشت (156). اینان مشمول صلواتى از پروردگارشان هستند و ایشان تنها ایشان راه یافته‏گانند (157). صفحه 516 بیان‏ [اخبار و اشاره آیات شریفه به مصائب و بلایایى که در نتیجه جهاد و قتال پیش مى‏آیند] این پنج آیه در سیاق متحد، و جملاتش از نظر لفظ در یک سیاق و از نظر معنا هم بیکدیگر مرتبطند، اول آنها باخر نظر دارد و آخرش باولش، و از اینجا فهمیده میشود که این پنج آیه یکباره نازل شده نه در چند هنگام. و سیاق آن داد مى‏زند که قبل از نازل شدن دستور جهاد و تشریع آن نازل شده، چون در این آیات از بلائى پیشگویى شده که بعدها مسلمانان با آن روبرو مى‏شوند و مصائبى را بزودى مى‏بینند، البته نه هر بلا و مصیبت، بلکه بلاى عمومى که چون سایر بلیات معمولى و همیشگى نیست. آرى نوع انسان مانند سایر انواع موجودات در این نشئه که نشئه طبیعت است، هرگز در افرادش خالى از حوادث جزئى نیست، حوادثى که تنها نظام فرد را در زندگى شخصیش مختل میسازد و یا مى‏میرد و یا مریض میشود، یا ترس و گرسنگى و اندوه و محرومیت چرخ زندگیش را از کار مى‏اندازد، این سنتى است از خدا که همواره در مخلوقات و بندگانش جارى ساخته، چون دار طبیعت دار تزاحم و نشئه نشئه تبدل و تحول است: (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا، براى سنت خدا نه تبدیلى خواهى یافت، و نه تحویلى). «1» و لکن این بلاى فردى هر چند دشوار و بر شخص مبتلاى بدان سنگین است، ولى مانند بلاها و محنت‏هاى عمومى مهیب و هول انگیز نیست براى اینکه بلاى فردى وقتى به فردى روى مى‏آورد، صاحب بلا هم در نیروى تعقلش و هم در استوارى عزمش و هم در ثبات نفسش، از قواى دیگر افراد کمک مى‏گیرد، و اما بلاهاى عمومى که دامنه‏اش همه جا گسترده مى‏شود، شعور عمومى را سلب میکند رأى و احتیاط و تدبیر چاره را از هیئت اجتماع مى‏گیرد و در نتیجه نظام حیات از همه مردم مختل مى‏شود- و خوف چندین برابر و وحشت متراکم مى‏گردد، آن چنان که عقل و شعور از کار مى‏افتد و عزم و ثبات تباه مى‏گردد- پس بلاى عمومى و محنت همگانى دشوارتر و تلخ‏تر است و این حقیقتى است که آیات مورد بحث بدان اشاره دارد. بلائى که در آیات مورد بحث از آن سخن رفته، هر بلاى عمومى نیست وبا و قحطى نیست، بلکه بلائى است عام که خود مسلمانان خود را بدان نزدیک کرده‏اند، بلائى است که بجرم پیروى از دین توحید و اجابت دعوت حق بدان مبتلا شدند، جمعیت اندکى که همه دنیا و مخصوصا قوم و قبیله خود آنان مخالفشان بودند و جز خاموش کردن نور خدا و استیصال کلمه عدالت و ابطال‏ 1- فاطر آیه 43 صفحه 517 دعوت حق، هدفى و همى نداشتند. و براى رسیدن به این منظور شیطانى خود، هیچ راهى جز قتال نداشتند، براى اینکه سایر راههایى را که ممکن بود مؤثر بیفتد، پیموده بودند، القاء وسوسه و شبهه در میان افراد کردند، فتنه و آشوب براه انداختند، ولى مؤثر واقع نشد و نتیجه نداد، براى اینکه حجت قاطع و برهان روشن در طرف رسول خدا (ص) و مسلمین بود، وسوسه و فتنه و دسیسه کجا مى‏تواند در مقابل حجت قاطع دوام یابد؟ و دشمن کجا مى‏تواند به اثر آنها اطمینان پیدا کند؟ پس براى سد راه حق، و اطفاء نور روشن و درخشان دین، بغیر از قتال و استمداد از جنگ و خونریزى راه دیگرى برایشان نماند، این وضعى بود که مخالفین دین داشتند، از طرف دین هم وضع همین طور و بلکه از این روشن‏تر بود که چاره‏اى جز جنگ نیست، براى اینکه از آن روزى که انسان در این کره خاکى قدم نهاده، این تجربه را بدست آورده که حق وقتى اثر خود را مى‏کند که باطل از محیط دور شود. (اول اى جان دفع شر موش کن *** وانگه اندر جمع گندم جوش کن) و موش باطل از بین نمیرود مگر با اعمال قدرت و نیرو. و سخن کوتاه اینکه در آیات مورد بحث بطور اشاره خبر میدهد: که چنین محنتى و بلائى رو به آمدن است، چون در آیات، سخن از قتال و جهاد در راه خدا کرده چیزى که هست این بلا را بوصفى معرفى کرده که دیگر چون سایر بلاها مکروه و ناگوار نیست و صفت سویى در آن باقى نمانده و آن اینست که این قتال مرگ و نابودى نیست، بلکه حیات است و چه حیاتى!! پس این آیات مؤمنین را تحریک مى‏کند که خود را براى قتال آماده کنند و به ایشان خبر میدهد که بلا و محنتى در پیش دارند، بلائى که هرگز به مدارج تعالى و رحمت پروردگارى و به اهتداء، بهدایتش نمى‏رسند، مگر آنکه در برابر آن صبر کنند و مشقت‏هایش را تحمل نمایند، و به ایشان این حقیقت را تعلیم میدهد که باید براى رسیدن به هدف از قتال استمداد بگیرند، مى‏فرماید: از صبر و نماز استعانت بجوئید، از صبر که عبارتست از خوددارى از جزع و ناشکیبایى و از دست ندادن امر تدبیر، و از نماز که عبارت است از توجه بسوى پروردگار و انقطاع بسوى کسى که همه امور بدست او است.