خانه / شهید و شهادت / در کلام بزرگان / حضرت آیت الله مصباح یزدی
تقریری پیرامون زیارت مزار شهدای گمنام شلمچه
سالیان دراز است که با آیه شریفه ولاتحسبن الذین قتلوا فیسبیل‌الله امواتا … انس دارم. درباره این آیه مبارکه بحث‌های زیادی شنیده و گفته‌اماما یادم نمی‌آید که تأملات در این آیه و تفسیر آن چنین احساسی را در من به وجودآورده باشد که شنیدن سخنانی برادر راوی دفاع مقدس آقای سیدمرتضی خلیلی در من بهوجود آورد به ویژه نقل داستانی از دانشجویی که نوشته بود من اهل نماز و عبادت وانجام وظایف شرعی نبودم و زیارت این مزار شهدا مرا متحول کرد و به برکت شفاعت ایشاناهل عبادت و انجام وظایف و تکالیف شرعی شدم.
...این داستان مراهم امیدوار کرد که به برکت زیارت این شهیدان بزرگوار مشمول مغفرت و رحمت‌ الهی قرارگیرم و تحول کارسازی در روحیه‌ام پدید آید.
1388/02/11
منبع:
خبرگزاری دانشجویان ایران

در مراسم اولین یادواره‌ی سراسری بیش از سیزده هزار شهید گمنام و مفقودالاثر
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیار خوشحالم که این افتخار نصیب بنده شده تا بتوانم در این محفل نورانی شرکت کنم. همان طور که میدانید، شهادت در فرهنگ اسلا‌می و به ویژه شیعی،جایگاه بسیار ارجمندی دارد. ائمه اطهار - علیهم السّلام - هنگامی که میخواستند اهمیت عبادتی را بیان کنند، مقیاس را شهادت قرار می دادند. براساس روایت ها، برتر از هر فضیلتی فضیلت دیگری وجود دارد مگر شهادت که فضیلتی بالا‌تر از آن قابل تصور نیست. به راستی چرا حضور در صحنه جهاد و فدا کردن قطراتی از خون، تا این اندازه نزد خدا اهمیت دارد که حتی ممکن است مقام یک فرد را تا جایگاه انبیا و اولیا ارتقا دهد؟
میدانیم که شهیدان از لحاظ مقام و منزلت یکسان نیستند و به مراتب عبادتشان بستگی دارد. همچنین می دانیم که از دیدگاه شارع مقدس اسلا‌م، ارزش عبادتها به مرتبه اخلا‌ص آن ها بستگی دارد و هر قدر معرفت و اخلا‌ص انسان بیشتر باشد، ارزش عمل هم افزون تر خواهد بود. شهیدانی که در میدان جهاد به مقام رفیع شهادت نایل می شوند، همه پیش خدا عزیزند و کسانی که دارای اخلا‌ص کامل تر و معرفت بیش تر باشند، درجه شان بالا‌تر خواهد بود. در بین این عزیزان کسانی هستند که حتی دوست ندارند نامشان هم در بین مردم باقی بماند، و می خواهند آن هم فدای خدا شود که این، عالی ترین مرتبه اخلا‌ص برای یک انسان عادی است.
بنابراین،شهدای گمنام و مفقودالا‌ثر که بسیاری از آن ها به خواست خودشان گمنام بودند و گمنام ماندند، در شمارکسانی هستند که عالی ترین مراتب قرب الهی و فضیلت انسانی را دارا هستند. من به خوبی به یاد دارم که در اوایل جنگ، یکی از جوان هایی که چندان هم از دوران تکلیفش نگذشته بود، میگفت من آرزوم دارم در صحنه دفاع مقدس به شهادت برسم و پیکرم هم باقی نماند. البته به آرزویش رسید؛ بدنش در صحنه جهاد پودر شد و اثری از آن باقی نماند و شاید غیر از نزدیکانش کسی اسمی هم از او نشنیده باشد.
شاید این پرسش برای بسیاری مطرح باشد که چرا شهادت، تا این حد موجب تقرب به خدا و افزایش مرتبه فضیلت و کمال انسان می شود؟ در پاسخ باید گفت: انگیزه اصلی انسان برای انجام هر کاری، نفع و لذتی است که از آن می برد؛خواه لذت آنی باشد یا دراز مدت، و خواه لذت مادی باشد یا معنوی. اگر لذت بردن از امور زندگی در یک کفه ترازو و اصل ادامه حیات در کفه دیگر قرارگیرد، انسان ادامه حیات را ترجیح می دهد. بنابراین، ارزشمندترین نعمت برایهر انسانی، جان او است، حاضر است همه ثروت و خوشی هایش را بدهد تا مدت بیشتری زنده بماند. حالا‌ اگر کسی با طیب خاطر، جانش را که عزیزترین نعمت برای او به شمار می آید، برای هدف ارزشمندی فدا کند، به هیچ وجه قابل مقایسه با سایر فعالیتهای زندگی نیست و نمی شود گفت فدا کردن جان، چند برابر فعالیت های دیگر زندگی ارزش دارد؛ زیرا اصلا‌ً قابل مقایسه نیست.
معروف است که روزی بهلول به هارون الرشید گفت: سلطنت تو ارزشی ندارد! هارون برافروخته شد که چطور ارزشی ندارد؟! گفت: اگر در اثر گرسنگی، مشرفبه مرگ شدی و کسی حاضر شد به تو غذا بدهد به شرط این که نصف سلطنتت را به او بدهی، آیا حاضری چنین کاری بکنی؟ جواب داد برای این که زنده بمانم،حاضرم. گفت خوب اگر بعد از غذا و در اثر تشنگی، مشرف به مرگ شدی و کسی گفت به تو آب می دهم به شرط این که نصف سلطنتت را به من بدهی، حاضری؟ پاسخ دادکه حاضرم. بهلول گفت سلطنتی که به اندازه یک وعده غذا و یک جرعه آب ارزشدارد، این قدر دل بستن ندارد. نکته قابل توجه این است که حتی هارون الرشیدکه بزرگ ترین سلطان عصر خودش به شمار می آید، برای زنده ماندن حاضر می شود همه ثروت و سلطنتش را بدهد. حالا‌ کسی که در عنفوان جوانی است، هزاران آرزو در دل دارد و در صورت زنده ماندن ممکن است برای خود و جامعه اش مفید باشد، اگر حاضر باشد همه را یک جا در پیشگاه الهی ببازد، چقدر ارزش دارد؟! اگر این شخص زنده می ماند، میتوانست عمری را به عبادت سپری کند، روزها رابه روزه گرفتن و شب ها را به شب زنده داری بگذراند و ... ولی همه این هارا برای رضای خدا بخشید؛ بنابراین آیا شایسته نیست که این عمل، ارزشی فوق همه عبادت ها و کارهای خیر داشته باشد؟ پس باید بدانیم ارزشهایی که پیشوایان دین برای شهادت ذکر کرده اند، همه قابل تصدیق عقلا‌نی است و هیچکدام گزاف نیست. آنچه بیش تر جای دقت و درس آموزی دارد، این است که مراتب این شهادت به حسب مرتبه معرفت و اخلا‌ص متفاوت است. ممکن است یک نوجوان دوازده سیزده سالهای که تازه به تکلیف رسیده یا هنوز به تکلیف نرسیده،آنچنان معرفتی داشته باشد که یک عالم هفتاد ساله به آن پایه از معرفتنرسد. بنده قبل از جریان نهضت و دفاع مقدس، داستانی از مسلمانان صدراسلا‌م شنیده بودم که همواره موجب شگفتی من بود و انگشت حیرت به دندان میگرفتم که چگونه انسانی این چنین می شود؟! جوانی بود به نام «حنظله» که تازه ازدواج کرده و شب زفافش بود. صبح از بستر بلند شد و هنوز موفق به غسل نشده بود که راهی جبهه احد شد، در جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید. پیغمبر اکرم فرمودند فرشتگان را می بینم که از آسمان با سطل های آب بهشتی نازل شدند تا حنظله را غسل دهند. در این جهاد مقدس، جوانانی را دیدیم که ازامثال حنظله هم برتر بودند. یکی از دوستان ما که جنازه اش هم پیدا نشد،مرحوم آقا مصطفی ردانی پور است. سال ها در جبهه حضور داشت و با آن که بهفرماندهی لشکر هم رسیده بود، هیچ وقت پشت میز و در اتاق نمی نشست. آخرین دفعه ای که برگشته بود، گفت: من آرزو دارم با حضرت زهرا - علیه السلام - محرم باشم. مبلغی پول از دوستانش قرض کرد و با دختری سید ازدواج نمود، بعد هم راهی جبهه شد. در همان مرتبه هم به شهادت رسید. به گمانم هنوز بدنش پیدا نشده است. از عزیزانی بودند که ما سال ها در خدمتشان بودیم؛ بسیار مخلص، پاکباز، خدوم، مهربان، صمیمی و عاشق اهل بیت. نام حضرت زهرا را که می شنید، تاب نمی آورد؛ گاهی در مجلس عزاداری حضرت زهرا، آن قدر سرش را بهدیوار میزد که مجروح میشد. این ها را وقتی با حنظله غسیل الملا‌ئکه مقایسه کردیم، دیدیم حنظله باید شاگرد اینها باشد. این روحیه و عشق، موهبتی الهیاست و به راحتی برای هر کسی فراهم نمیشود؛ دل بسیار پاک، لقمه حلا‌ل و یک عمر تقوا میخواهد تا چنین زمینهای فراهم شود. وجود این گونه عزیزان، یکیاز بزرگ ترین نعمت های الهی در جامعه ماست. پرورش چنین گلهایی در مکتب اسلا‌م و تشیع، باعث افزایش ایمان انسانها به اسلا‌م و تشیع می شود. به نظر بنده، اگر نهضت ما هیچ ثمری جز پرورش یافتن این جوانان نداشت، بازبسیار ارزشمند بود. به برکت این انقلا‌ب و روح شهادتخواهی که در مردم دمیده شد، چنین گلهایی در این گلستان روییدند که روی انسان را در تاریخ سفید کردند. آفرین به آن باغبانی که این گلها را پرورش داد. این محاسباتیاست که ما انجام میدهیم برای کسی که جانش را در راه یک هدف فدا میکند؛ درحالی که فرمایش های قرآن و پیشوایان معصوم، خیلی بالا‌تر از اینهاست و تصورش هم برایمان مشکل است. در روایت ها داریم که شهید به مقامی می رسد که به وجه الله نظر می کند. امام سجاد - علیهالسلام - با آن همه عبادت،آرزویش این است که در عالم آخرت به این مقام برسد؛ ما چگونه می توانیم تصور کنیم که این مقام یعنی چه؟ ولی در آیات آمده که شهید به چنین مقامی میرسد.
بنده به سهم خودم از برگزارکنندگان این یادواره نورانی قرارگاه عاشقان شهادت تشکر می کنم که شهیدان گمنام را فراموش نکردند و دل های خانواده هایشان را شاد کردند. گمنام را فراموش نکردند و دل های خانواده هایشان راشاد کردند.
ن این یادواره نورانی قرارگاه عاشقان شهادت تشکر می کنم که شهیدان گمنام را فراموش نکردند و دل های خانواده هایشان را شاد کردند.
1384/04/19
منبع:
خبرگزاری دانشجویان ایران و نشریه پرتو سخن،شماره288،84/05/05

کیمیا...
...یکی از کوتاه راه ها در عرصه پاکی و تهذیب نفس، تحصیل آمادگی برای شهادت است؛ بدین سان که انسان خود را سرباز عشق و فدایی امام زمان عجل الله فرجه بداند و به مقتضای آن، آماده هرگونه تلاش و مجاهدتی باشد.
...روحیه شهادت طلبی کیمیاست؛ کیمیایی که آدمی را از هزازان درد بی درمان روحی، معنوی و اخلاقی نجات می بخشد. چنین روحیه والایی همه ظلمت ها و زذالت های ما را یکجا از بین می برد و قطره ناچیز وجود ما را به اقیانوس عظیمی از قدرت، معنویت و نورانیت متصل می سازد.
...برای طالب شهادت، دیگر دنیا و مظاهر فریبنده آن جلوه ای ندارد. انانیت ها از وجود عاشق شهادت رخت بر می بندد.
...در پیش چشمان آن که فدایی دین است، دیگر هیچ شهوت و ثروت و منصبی توان عشوه و دلربایی نمی یابد.
منبع:
جامی از زلال کوثر