شاعر مقدمه ای جز اشک نسروده است... ..چه شبی بود ! برای مادرشان روضه گرفتند ... ما را هم ... از دست پست ما به عرش هستی پر گرفته اند و برای من همین کافیست آن شب وعده ی سلام به مادر گرفته ام... ؟؟؟این حکایت تا کی ادامه دارد؟؟؟