فکر میکنید بعد از 27 سال از پدر چه آمد !؟ یک پلاک و چند تکه استخوان اما از نظر خانواده و همه دوستداران شهید برونسی او هنوز گمنام است.
به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنام به نقل از فارس، مهدی برونسی دومین فرزند از پنج پسر و سه دختر شهید عبدالحسین برونسی از فرماندهان جنگ، کارشناس علوم سیاسی و پدر دو کودک است، ساده صحبت میکرد و بعد از هر جملهاش یک عذرخواهی، مراقب بود طوری حرف بزند که اسیر احساسات نشود و از سوی دیگر همه چیز را صادقانه بگوید از خواهرش زینب گفت که زمان پدر شش ماهه بود و دلخور از برخی افراد که باور غلطی را نسبت به فرزندان شهید درجامعه رواج داده اند از انتخابات و جریان های سیاسی در کشور و نگاه ابزاریشان به خانوادههای شهید برای دست یافتن به مقاصد سیاسی دلگیر بود و در مورد پیکر شهید برونسی میگفت: با اینکه میدانست پدرش شهید شده است اما زمانی که خبر پیدا شدن پیکر پدر را آوردند برای او باورش مشکل بود که خیال بازگشت پدر را به خانه با یک مشت استخوان عوض کند.
سعی کردم نخستین پرسش تکراری نباشد ولی چیزی جز همان حرفهای معمول به ذهنم نرسید پس همانند مصاحبههایی از این نوع درباره خاطرهای از پدر شروع کردم.
* زمانی که شهید برونسی به شهادت رسیدند 10 ساله بودید آیا تصویری جدا از عکسها و فیلمهای به جا مانده به خاطر دارید؟
* برونسی: از یک بچه 10 ساله چه انتظاری است که بخواهد خاطرهای داشته باشد از شروع جنگ تا سال 63 که زمان شهادت ایشان است به خاطر مسئولیت فرماندهی تیپ پدر کم به خانه میآمدند یکی از معدود خاطراتی که از ایشان به یاد دارم مربوط به زمان بنی صدر بود هنوز از خیانتهای او مردم آگاه نبودند پدر با آن بینش سیاسی بلایشان به ما یاد میدادند که بگویید مرگ بر بنی صدر، حاج خانم مادرم به پدر میگفتند چرا به بچهها میگویید این کار را بکنند حاج آقا میگفت چون بنی صدر انسان بدی است حتی ایشان تاکید میکردند که این شعار را بیرون از خانه بگویید. این مرگ بر بنی صدر شده بود لفظ بازی کودکانه ما، جوری شده بود که بچههای کوچه هم سر هر چه بلند فریاد زدن این شعار باهم رقابت میکردند.
* پس صراحت در بیان واقعیت یکی از ویژگیهای بارز شهید برونسی بود؟
* برونسی: فراتر از صراحت ایشان شجاعت داشتند در زمان مبارزه با حکومت شاه دستگیر و شکنجه شدند فعالیتهای سیاسی ایشان در قبل از انقلاب در کنار مقام معظم رهبری در دوران جنگ و داستانهای عجیبی که در زندگی شهید برونسی وجود داشت نشان از قاطعیت و رشادتهای بالای شهید دارد.
* شهید برونسی با یک سجده گردان را از میدان مین عبور میدهد.
*شهید برونسی چه کاری کردند که به این درجه از احترام در بین مردم رسیدند ؟
* برونسی: شهید برونسی یک کارگر ساده بود یک بنا که تا چهارم دبستان خوانده بود و جالبتر آنکه به فرماندهی تیپ میرسد این بر میگردد به باورها و اعتقادهایی که شهید برونسی به خدا و اهل بیت داشت یقین داشت که در مسیر اهل بیت است و بصیرت هم داشته باشد و خیلی عوامل دیگر که برمیگردد به زمان قبل از انقلاب، لقمههای حلال این طور نبود که یکجا به آن شجاعت و درایت فرمانده بودن یک تیپ برسد.
شهید برونسی فکر دنیایی نداشت مبارزه با نفس، نمازهای اول وقت در دوران نوجوانی و جوانی و خیلی از مسائل دیگر که دست به دست هم داد تا چنین شخصیتی رشد پیدا کند، یک بنایی که صدام برای سرش جایزه تعیین میکند و از روی تنفر او را بروسلی و اسم تیپ شهید را تیپ وحشیها میگذارد به دلیل آنکه پدرضربات سنگینی را به نیروهای بعثی زده بود.
در عملیاتی در ارتفاعات کله قندی سرهنگ جاسم داماد صدام که به دلیل قساوت و سنگدلی که در به شهادت رساندن تعداد زیادی از رزمندگان مشهور بود حضور داشت در این عملیات نیروهای شهید برونسی درگیر میشوند نیروهای عراقی شکست میخورند و سرهنگ جاسم قصد فرار میکند.
زمانی که جاسم خواست با هلیکوپتر فرار کند شهید برونسی گفتند من خودم به دنبالش میروم در ارتفاعات کلهقندی هلیکوپتر سرهنگ جاسم را با آرپی جی منهدم میکنند و او اسیر میشود همرزمان شهید همه خوشحال و به دنبال این بودند که همانجا او را به درک واصل کنند اما شهید نگذاشتند و گفتند اسلام گفته اسیری که دستش بسته است را نباید اذیت کنیم ایشان به دلیل آنکه میترسیدند همرزمانش جاسم را بکشند او شخصاً برای تحویل اسیر اقدام میکند ولی برای لحظهای حواسش از اسیر پرت میشود یکی از همرزمانش با سرنیزه جاسم را هلاک میکند. این یکی از مواردی است که نشان از مدیریت بالای ایشان در فرماندهی تیپ میدهد.
شهید این رشادتها را از یک جایی الهام میگیرد و آن ارادتی است که به اهل بیت و به ویژه حضرت زهرا (س) داشتند من نقل قول از همرزمانش میکنم: یک جایی داشتند نقشه میکشیدند ظاهراً فرماندهان سپاه و ارتش بودند سردار صفوی هم در جلسه حضور داشتند شهید میآید و میگوید که من کاری به این نقشهها ندارم نقشه من این است در این منطقه چهار تا یا زهرا دراین منطقه چهار تا یا حسین شما به من بگویید کجا را بگیرم الکی حرف نمیزد روی ایمانی که داشت عمل میکرد.
آنقدر به اهل بیت و امدادهای غیبی اعتقاد داشت که تعریف میکنند شب عملیات یک گردان نیرو پشت میدان مین به خاطر آنکه هنوز تخریچیها معبر را در میدان مین بازنکردند گیر میکند همرزمان شهید به او میگویند که اگر در این موقعیت بمانیم دشمن متوجه میشود و همه کشته میشوند حالا به نظر شما ایشان باید چه کار کنند !؟ پدر مینشینند و با ان ایمان و دلگرمیای که داشتند سجده طولانی میکنند و دستور حرکت میدهند همه از میدان مین عبور میکنند بدون آنکه کسی صدمه ببیند.
میگویند که شهید گفته بود من در عملیات بدر شهید میشوم و جنازهام در فلان مکان در شرق دجله در چهار راه خندق میافتد و امیدوارم جنازهام برنگردد و همینطور هم شد شرق دجله، چهار راه خندق، منطقه هورالعظیم ایشان شهید میشوند و پیکرشان بعد از 27 سال بر میگردد و باز تکرار میکنم این برمیگردد به آن باور و یقینی که پدر به خدا و اهل بیت داشتند.
* پدر عشق خود را به امام با خون خود مینویسد.
* با توجه به سوابق، توکل و اطمینانی که شهید به شفاعتهای اهل بیت داشت؛ نسبت به یکی از فرزندان زهرا ( س ) که همان امام ( ره ) بود به چه نحوی پیروی خود را به ایشان نشان میدادند ؟
* برونسی: ارادت و ولایتپذیری شهید برونسی آنقدر به حضرت امام ( ره ) و حضرت زهرا زیاد بود که آرزو میکرد گلولهای بخورد به گلویش نام حضرت زهرا را بنویسد و ارادت و عشق خودش را به امام برساند و در یکی از عملیاتها همین اتفاق افتاد عشق خودش و ولایتپذیری اش را نشان داد و با خون خود مینویسد درود بر خمینی از این عشق بهتر میخواهید ارادت عجیبی شهید برونسی به اهل بیت و به ویژه امام داشتند.
این شهدایی که رفتند همه بصیرت و ولایتپذیری بالایی داشتند راهی هم که میپیمودند بی هدف نبود مثلاً بعضیها فکر میکنند شهداء رفتند گلولهای خوردند و شهید شدند به خدا اینجوری نبود این شهدای ما با بصیرت رفتند با منطق رفتند با همه شوق رفتند برای یک عمل آگاهانه و با اختیار کسی آنان را مجبور نکرد در یک راه و هدف مقدس قدم برداشتند و خون خود را فدا کردند.
* مادر در زمانی که پدر نبود چه در زمان جنگ و چه بعد از شهادت ایشان چه میکردند و چه شرایطی داشتند؟
*برونسی: کتاب خاکهای نرم کوشک تمام سرگذشت شهید برونسی است که در این کتاب آمده است حاج خانم قدم به قدم و تا آخرین لحظه شهادت ایشان با پدر بودند تمام سختی ها و تمام بدبختیها را تحمل کرد هشت تا بچه قد و نیم قد را بزرگ کرد از مشکلات مالی تا نبود شهید برونسی این که ایشان همیشه در جبهه بودند مادر در نبود شهید برونسی هم پدر و مهم مادر بودند به قول خواهرم اگر شهید برونسی الان میبود در برابر حاج خانم کم میآورد واقعاً اگر ایشان شفاعت نکند بی انصافی است.
خیلی آدم صادق و خالصی هستند نمیتوان از سختیهایی که کشیدند به راحتی حرف زد باید از همسران شهید هم تجلیل شود خوشبختانه مادر چندین بار به عنوان همسر نمونه از ایشان تجلیل شد همسران شهدا مردانگی و ایثار بزرگی به خرج دادند که ماندند و تا آخرین لحظه بچههایشان را بزرگ کردند و خوب تحویل جامعه دادند.
* هیچ تردیدی در خانواده نسبت به پیداشدن پیکر شهید نبود.
* خانواده شهید و به ویژه مادرتان چه حالی داشتند وقتی فهمیدند بعد از 27 سال میتوانند پنج شنبهها دست روی قبری بگذارند که دستکم بقایایی از پیکر همسر و پدرتان در آن قرار دارد؟
برونسی: در رابطه با بحث پیکر شهید برونسی من یک توضیح بدهم زمانی که پیکر شهید پیدا شد گفتند خانواده شهید تشکیک کرده بودند در حالی که تشکیک نبود هیچ تردیدی در خانواده فرزندان شهید نسبت به پیکر پیدا شده وجود نداشت.
* اگر خانواده شهید هیچ شبه و ابهامی در پیکر پیدا شده منتسب به شهید برونسی نداشتند پس این اخباری که در رسانهها انعکاس پیدا کرد چه دلیلی داشت؟
*برونسی: تشکیک نبود مگر یک مورد که افراد دیگری بودند که این شک را به وجود آوردند شهید برونسی گفته بود من گمنام شهید میشوم و با قطعیت در وصیتنامه اش ذکر کرده بود امیدوارم گمنام شهید شوم. فکر میکنید بعد از 27 سال از شهید چه آمد یک پلاک و یک مشت استخوان اکنون هم از نظر ما شهید برونسی گمنام هست از نظر همه شهید برونسی گمنام هست.
* این فرمایش رهبری در در رابطه با شرط تایید پیکر از سوی همسر و خانواده شهید چه اثری بر نظر مادر و خانواده داشت؟
* برونسی: دیداری داشتیم خدمت حضرت آقا اما نه اینکه برای دیدار آقا مخصوص رفته باشیم همایش روز کارگر بود در رابطه با شهید برونسی هر سال میرویم خدمت حضرت آقا خیلی جالب است آنجا رفته بودیم و من رفتم پیش
محافظان و دوستانی که آنجا بودند قبل از اینکه آقا تشریف بیاورند جایگاه برای سخنرانی خواستار ملاقات به همراه خانواده با ایشان شدم چون شرایط را میدانستند که یک اختلافاتی وجود دارد گفتند به یک شرط میگذاریم آقا را ببینید که حرفی از ماجرای پیکر شهید نزنید.
* دلیلشان برای این کار چه بود ؟
* برونسی: میگفتند آقا میخواهد سخنرانی کند فکرش زیاد مشغول نشود به خانواده گفتم باشه مشکلی نداره و آن آقای روحانی که جزو دفتر آقا بود گفت انشاءالله بعد از مراسم هرچه خواستید در این ارتباط با آقا صحبت کنید.
ما با این ذهنیت رفتیم که دیگر حرفی در مورد پیکر نزنیم آقا داشتند میرفتند به سمت آسانسور شیشهای که به محل سخنرانی میرود تا آن آقای روحانی به حضرت آقا گفتند همسر شهید برونسی هستند ایشان خیلی مودبانه و با تواضع سلام و علیک و احوال حاج خانم را پرسیدند و آقا در نخستین جمله گفت قضیه پیکر شهید به کجا کشید؟ اینجا حاج خانم به آقا میگویند که خبر رسیده که پیکر شهید آمده ولی به دل خودم هنوز ننشسته یعنی تا حدودی مقداری شک دارم ولی میگویند اسناد و پلاک آمده اما هنوز به دل خودم ننشسته یعنی خود شهید به خوابم نیامده ولیحضرت آقا هرچی شما بگویید؟ حضرت آقا خیلی صریح بیان میکنند که من اظهارنظری در رابطه با پیکر ندارم این شهید خودتان است و بعد به همه بچهها گفتند نظر، نظر همسر شهید برونسی است.
حاج خانم باز میگویند هرچی شما بفرمایید همان قبول است که آقا گفتند ظاهراً آزمایش دی ان ای هم می توانید انجام دهید علم پیشرفت کرده است ما هم قبول کردیم.
بعد از انجام آزمایش دی ان ای از من ،مادرم و برادرم عباس آقا به مشهد برگشتیم حالا از آن طرف رسانهها منتظر نظر ما بودند تا مراسم باشکوهی را اجرا کنند ساعت 12شب سه شنبه بود که آقای دکتر تولایی که آزمایش را انجام داده بودند زنگ زدند و به حاج خانم تبریک گفتند که پیکر، پیکر شهید برونسی است.
بعد از آن خانواده قبول کردند و به صورت رسمی در روزنامه خراسان، قدس و شبکه 5 اعلام کردیم و از سراسر کشور برای مراسم آمدند جالب است که پیکر شهید برونسی در ایام فاطمیه پیدا شد و در روز شهادت حضرت فاطمه ( س ) تشییع شد.
*زمانی که جواب آزمایش دی.ان.ای را گرفتید و پیکر شهید برونسی را تشییع کردید چه وضعی در خانواده پیش آمد؟
* برونسی: وقتی این خبر را شنیدیم واقعاً هضم آن برایمان خیلی سخت و باورنکردنی بود 27 سال آن حسی را که از دوران کودکی خودم تا همین پارسال در ذهنم بود که پدرمان بر میگردد مفقود الاثر هست تشییعش کرده بودند اما وقتی که اردوهای راهیان نور میرفتیم در منطقه جنگی تو این حال و هوا بودم که خدایا! حالا میگویند که شهیده حالا شاید اسیر شده!؟
زمانی که به مزار شهداء سر قبر خالی شهید میرفتم این را هم بگویم که شهداء زنده اند و روح شهید برونسی آنجا بود اما این حس مایوسانه را داشتم که آخه بابا! من آمدم مزار تو سر یک قبر خالی چی بگم این همه سال اصلاً باور نمیکردم اما از وقتی که پیکر شهید آمد احساس عجیبی به ما دست داد اعتماد به نفسی پیدا کردیم که وقتی میرویم سر مزار از این پس با اطمینان میرویم وقتی که وارد بهشت رضا میشویم یک حسی داره ما رو میکشونو این خیلی جالب بود خانواده، من و حتی همان هایی که شهید را دوست داشتند خیلی خوشحال شدند و میگفتند وقتی که سرمزار میآییم همین حس شما را داریم با این ذهنیت میآمدیم که سر قبر خالی چی بگیم اما از زمانی که شهید آمد ما داریم هر هفته میرویم مزار شهید و آنجا شهید را واسطه قرار میدهیم و حاجتمان را میگیریم.
* طبیعی است به نبود پدر حسرت می خورم ولی افتخار می کنم که شهید شد.
* زمانی که سال 63 پدرتان شهید شدند و درگیر کسی نبود تا از مشاورههای خواسته یا ناخواستهاش استفاده کنید آیا تا به حال کمبود حضور پدر را احساس کرده اید ؟
* برونسی: یک بنده خدایی از ما سئوال کرده بود تا حالا احساس دلتنگی برای بابات کردی !؟ گفتم: احساس دلتنگی نکردم تا بسیجیان هستند و کسانی که یاد شهداء را تجلیل میکنید من فرزند شهید احساس دلتنگی نمیکنم دلتنگی من زمانی است که همه ارزشها فراموش شود شهید برونسیها، شهید همتها فراموش شود، ولایت فقیه فراموش شود آنجا آخر دلتنگی ما فرزندان شهدا است.
طبیعی است در رابطه با نبود پدر حسرت می خوردم ولی افتخار میکنم که شهید شد اما از بعد عاطفی پدر داشتن نیاز یک جوان است با اینکه حالا خودمان بچه داریم اما احساس بچگی میکنیم دلمون میخواهد که پدر بالای سرمان باشد.
داغ پدر خیلی سخت است بعضی مواقع بوده زمانی که بچه بودیم دوران کودکی و نوجوانی حسرت آنجا بود. بنیاد شهید قرار بود به ما موتور گازی بدهد آن زمان بچه بودیم پول میخواستند ما پول نداشتیم واقعاً بچه بودیم گفتیم بریم ازداییمان بگیریم رفتیم سمت دایی مان گفتیم خلاصه یک پولی به ما قرض بده تا ما این موتور رو بگیریم مگر داد ! گفت: از باباتون بگیرید ! این احساس دلشکستگی نیست !؟ الان هم هستند بعضیها تواناییهای بچههایشان را به رخ بچههای شهدا میکشند طرف حسرت میخورد.
شهید برونسی فرمانده تیپ بود زندگی دنیایی نداشت فرش خانه اش گلیم بود فرش از سپاه میآورند از جبهه بر میگردد میگوید که این فرش اینجا چه کار میکند ؟ برگردونید آنجایی که بود ماشین لباسشویی میآورند به حاج خانم میگوید که این را که آورده حاج خانم جواب میدهد، همرزمت، پدر زنگ میزند به او میپرسد این ماشین لباسشویی را خریدی ؟ همرزمش پاسخ میدهد نه از تشکیلات آوردم شهید میگوید بیا برگردان تشکیلات و به خانم می گوید تو اگر زن باشی با دست لباسها را میشویی این سهمیه خانواده شهید است. شهید برونسی خیلی موقعیتها داشت که می توانست برای خود و خانوادهاش استفاده کند.
حاج خانم همیشه اینطوری میگوید که خدا رو شکر باباتون شهید شد اگر حالا خود پدرتان بود مطمئن باشید الان شما فرش هم نداشتید(می خندد). شهید برونسی دنیایی نبود برخلاف عدهای که داریم اوضاع آنان را در مملکت میبینیم.
* تا به حال به خاطر اینکه فرزند شهیدید و برخی تسهیلات به نام خانواده شهدا خوانده میشود کسی به شما نیش و کنایه ای زده است ؟
* برونسی: بله، رک گفتهاند بعضیها به حالت کنایه گفتند تا عقده دلشان را خالی کنند ما خوشحال میشویم که مردم ناراحتی هایشان، نفرت و کینههایشان را رو ما بچههای شهدا خالی کنند ما راضی و صبور هستیم مثل شهدا صبر داریم زخم زبانها، کنایهها را گوش میکنیم.
جلسه ای بودم رفتم برای دانشجویان اهواز راجع به فرهنگ ایثار و شهادت صحبت کنم بچهها خواستار جلسه پرسش و پاسخ شدند مجری گفت مهدی آقا شاید بین سئوالات بچهها حرف دلشان را بزنند گفتم روی چشمام از جان و دل و صادقانه جواب میدهم.
یک بنده خدایی گفت نمیخوام جسارت کنم اما قبول دارید شما با سهمیه شهدا دانشگاه رفتید؟ در جواب آن جوان گفتم نمیخواهم بگویم که از رانت موقعیت شهید استفاده میکنیم ولی در اسلام داریم که فردی که در راه اسلام شهید شود وظیفه حکومت است خانواده او را از لحاظ مالی تامین کند.
به این دانشجو گفتم حاضرم جامو با تو عوض کنم تو بیا فرزند شهید برونسی باش منم شما باشم ولی پدر بالای سرم باشد شما سهمیه دانشگاه بگیر وام بگیر در ادامه گفتم خداییش راضی هستی جایت راعوض کنی من پدرم را به تمام دنیا نمیدهم. متاسفانه این برداشت غلط نسبت به استفاده خانواده شهدا از تسهیلات در جامعه شایع شده است.
یک مدرسه شاهد میبینیم که مخصوص بچههای شهدا است اما در واقعیت این طور نیست وقتی میروی در همان مدرسه میبینید که 10 تا فرزند شهید پیدا نمی کنی اگر دنیا را به ما بدهند جای خالی پدر را هیچ کس نمیتواند پر کند متاسفانه در جامعه طوری شده است که فکر میکنند بچههای هشدار در ناز و نعمت هستند.
* و حالا که بزرگ شده اند خواستههایشان هم بزرگتر شده است ؟
* برونسی: آره! چون بچههای شاهد الان بزرگتر شدند ونیازهایشان بیشتر شده باید ماشین زیرپاشون باشد و از این چیزها برخی مردم بچههای شهدا را دستکم گرفتند چون این فرزند شهید بوده رفته دانشگاه نه به این شکل نیست ما فرزند شهید داریم که نخبه هستند فرزند شهید داریم بدون سهمیه دانشگاه رفته است و فرزند شهید هم داریم که با سهمیه رفته است برخی فکر میکنند به راحتی بچههای شهید ثبت نام کردند و روز بعد قبول شدند.
من خودم سال اول و دوم دانشگاه دولتی قبول نشدم با اینکه میگویند سهمیه 40 درصد است برید تحقیق کنید شاید سه درصد هم نیست. سال سوم قبول نشدم دانشگاه آزاد علوم سیاسی مشهد به لطف خدا قبول شدم اگر از سهمیه شاهد استفاده میکردم چرا همان اول در دولتی قبول نشدم.
* مسئولان اگر خدمتی به خانواده شهدا میکنند در بلندگو نکنند.
* آیا رفتار مسئولان در به وجود آمدن این برداشت غلط نسبت به خانواده شهدا در مردم دخیل بوده است ؟
* برونسی: مسئولان میخواهند کاری برای خانواده شهید کنند مثلاً در خدمات درمانی فلان چیز را در نظر گرفتهایم همان را میزنند تو سر خانواده شهید و همین موجی میشود در کشور، ببین به فرزندان شهدا وام میدهند! حتماً وامش 100 میلیون است اما وقتی میروی میبینی وامش 200هزار تومان هم نیست.
مسئولان اگر خدماتی انجام میدهند برای خانواده شهدا در بلندگو نکنند فکر نمیکنم زیاد لازم باشد که در روزنامهها و سایتها اعلام کنند. جالب است! حاج خانم میرود قسط پرداخت کند بنده خدایی در بانک میگوید حاج خانم شما هم قسط پرداخت میکنید !؟ ( خنده میکند ) نگاه به این شکل به خانواده شهید است.
از آن طرف همین آقایان وقتی به بچههای شهید میرسند بیان میکنند حقتان است این سهمیهها و امتیازاتی که به شما میدهند ولی از آن سمت همین آقا انتقاد میکند که چرا به بچههای شهدا میرسند. ذهنیت آنقدر خراب است که با برخی دوستان به من میگویند که به شما همینطوری مدرک دادند چون پسر شهید برونسی هستی! طرف زنگ میزد می گفت تو رو خدا از آن سوالهایی که استاد بهت گفته بهم برسان ( خنده میکند).
به جای اینکه بیایند از شهدا تجلیل کنند و شهدا را ببرند بالا می آیند امتیازات خانواده شهدا را میبرند بالا که برای فلان فرزند شهید کاری کردند باز هم ممنون هستم نمیخواهم بیان کنم اینان کوتاهی کردند دستشان درد نکند ولی این را خیلی بد در جامعه عرضه کردند و طوری نشان دادند که وقتی فرزند شهیدی را میبینند فکر میکنند یک شعبه از بانک ملی است.
* چه کار باید کرد تا این باور نادرست تبعیض بین مردم و خانواده شهدا از ذهن مردم پاک شود ؟
* برونسی: مسئولان میگویند که دارند فعالیتهایی را که برای بچههای شهدا انجام میدهند را اطلاعرسانی میکنند لازم هم هست ولی باید به نگاه مردم به این قضیه توجه کنند زمانی که میگویند برای فلان قدر از بچههای شهدا اشتغال ایجاد کردند این ذهنیت به وجود میآید که طرف با سیکل هم رفته در ادارهجات مشغول به کار شده در حالی که اینطوری نیست.
میآیند بچههای نخبه شهید را جذب میکنند مردم میگویند که درس نخواند اما وارد دانشگاه شد. نمیخواهم بگویم که اطلاع رسانی نشود ولی مسئولان باید در بیان بعضی مسائل احتیاط کنند. فکر نمیکنم نیازی باشد مردم از بعضی چیزها اطلاع داشته باشند.
بیایند خدمات شهدا را بیان کنند از ارزشهای شهدا حرف بزنند اینها را علم کنند و اگر میگویند که فرزندان شهید وارد دانشگاه شدند اعلام کنند که بچه های شهدایی که وارد دانشگاه شدند نخبه هستند به مردم تواناییهای آنان را بشناسانند.
فکر نمیکنم در جامعه بتوان با این ذهنیت مقابله و راه حلی برایش تعریف کرد این هست و تا آخر این ذهنیت وجود دارد. من اگر صد بار بشینم تعریف کنم که بابا! اینطور که شما فکر میکنید نیست که میگویید تمام این مملکت را اینها گرفتند.
کنایهها و زخم زبانها از همان اول هم بوده است همان دشمنش هم این زخم زبانها را میزند آن کسی که از انقلاب نفرت دارد و مخالف شهید است در اقوام خودمان مگر کم نیش و کنایه نشنیدیم اینها را نمیتوانیم جلویشان را بگیریم و همیشه در جامعه هست.
*رسالت و انتظار از خانواده شهید در این برهه از زمان که کشور دچار بحرانهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است، چه باید باشد ؟
* برونسی: همه از ما فرزندان شهدا انتظار دارند مثل خود شهدا باشیم اما شما چی! چرا من فقط باید مثل شهید برونسی باشم!؟آیا شما نباید مثل او باشید ؟ چرا همه کارهای خوب و ادامه دهنده راه شهید و الگوی شهید و نماز شبهای شهید و معتقد به ولایت فقیه و این چیزها همه برای ما باشد تکلیف شما اینجا چیست !؟
نه تنها وظیفه خانواده شهدا بلکه وظیفه همه مردم است که در مسیر شهدا باشند بعضیها راه شهدا را شناخت آنان در هفته دفاع مقدس میبییند در یادوارهها میبینند در بهشت رضا میدانند که اکتفا کنند به یک فاتحه بر سر مزار شهدا آنان را فقط به عکس و اسم میشناسند میگویند شهید همت شهید برونسی تویی که نام آنان را میبری از شهید برونسی چه میدانی !؟ میگوید ما فقط شنیدیم ! علاقه نشان ندادند که بروند وصیت نامه شهید را بخوانند.
پرچمدار اصلی در حفظ ارزشهای شهدا فرزندان شهید هستند که اگر در این راه کوتاهی کنند دیگر انتظاری از مردم نیست خانواده شهیدی که بیاید از خط امام و رهبری کنار بزند دیگر از جامعه چه انتظاری هست که ارزشهای خون شهدا را حفظ کنند.
بعضی خانوادههای شهدا پرتوقع هستند به عنوان مثال منی که فرزند شهید برونسی هستم پدرم در راه اسلام شهید شد خودم در مسیر شهید نیستم! امام صادق (ع) گفته است که شهدا شفاعت میکنند اما به شرطی که در مسیر آنان باشیم خط ولایت باشیم.
مردم هم همینطور هستند آقا ! دعا کنید شهدا شفاعت کنند برو ببین چقدر ر مسیر آنان بودی که تو را شفاعت کنند. این یک تکلیف است برای خانواده شهید که در خط ولایت باشد بصیرت و بینش و در هر زمینهای از مسائل کشور آگاهی داشته باشند .
* بحث انتخابات که پیش می آید خانواده شهداء نورچشمند
.
* انتخابات مجلس در راه است و طبق رسم معمول هر نامزدی سعی میکند تایید فرزند، همسر و یا پدر و مادر شهیدی را در حمایت از خود بگیرد نظرتان در این باره چیست و آیا چنین موردی برای خانواده شهید برونسی پیش آمده است؟
* برونسی: همانطور که خانواده شهدا و یا شهدا در هفته دفاع مقدس عزیز میشوند بحث انتخابات که پیش میآید خانواده شهدا نورچشمند و از آنان اعتبار میگیرند. آنانی که در واقعیت مخالف جریانهای انقلاب و نظام هستند و از خودشان اعتباری ندارند سعی میکنند خودشان را به خانواده شهدا نسبت دهند با تجلیل و یا دیداری که از خانه یک خانواده شهید میرود اما این دیدارشان دیدار سیاسی است همراه با دوربینها ! دیداری است که آقایان تا چهار سال بعد پیدایشان نمیشود.
من نظرم روی فرصت طلبهاست نیروهای ارزشی که وظیفه شان را انجام میدهند و میآیند به خانواده شهید سر میزنند اما این فرصت طلبان نه تنها در مراسمهای ویژه شهدا شرکت نمیکنند بلکه فقط در زمان انتخابات است که به سمت شهدا میروند و از آنان دلجویی میکنند.
اینکه خانواده شهدا باید بصیرت و بینش سیاسی داشته باشند این است که اگر فلان مسئولی برای دیدار آنان میآید این خانواده شهید باید بداند که آنان ابزاری برای آن مسئول است.
میگویند مهمان حبیب خداست اما برای این حرفها چنین نیست بارها پیش آمده که به خانواده گفتهام راه ندهند خانواده شهدا باید آگاهی داشته باشند.
* بین جریانهایی که هیچ سوءنیتی در قبال خانواده شهدا ندارند با فرصت طلبان چه تفاوتهایی است ؟
* برونسی: آن جریانی که در راه خط رهبری و ولایت هستند اهداف مقدسی دارند، طبیعی است که دلسوز نظام اسلامی هستند اما این طرف نه تنها دلسوز نظام نیستند بلکه دلسوز جیبهای خودشان هستند به عنوان مثال جبهه اصولگرایان خود را نشان دادند اما جریانهایی همانند اصلاح طلبان افرادی خاص هستند که توانستند در جامعه تاثیر بگذارند اینان نه اینکه خودشان بدنام هستند با آمدن به سمت خانواده شهدا خانواده شهید را هم بدنام میکنند کسی که میآید به دیدار خانواده شهید برونسی فکر میکند دیگر مورد تایید ماست مگر در انتخابات گذشته نبودند خانوادههای شهیدی که از برخی نامزدها حمایت کردند و سبب شدند مردم نگاهشان به آنان عوض شود. در زمان انتخابات خانواده شهدا عزیز میشوند حالا ببینید در همین انتخابات آینده چند نفر به خانه شهید برونسی میآیند.
* برخی به عکس شهیدان روی لباس هم ایراد می گیرند.
* قشر جوان جامعه امروز ایران از بعد فرهنگی دچار سردرگمی در برابر ارزشهای انقلاب و فرهنگ غرب شده است، چه باید کرد ؟
* برونسی: در مورد مسائل فرهنگی ما کم کار کرده ایم و خیلی به این موارد توجه نکرده ایم چقدر جوانان کشورمان باید احساس ضعف داشته باشند که غرب را و نه شهدا را الگوی خودشان قراردهند غرب با هر وسیله ای برای جذب جوانان ما به سمت خودش کار کرده است از ورزش، فیلم تا لباس.
جدیداً لباسهایی در شهر عرضه میشود که عکس شهدا بر روی آن وجود دارد عکس شهید همت، برونسی و یا مقام معظم رهبری اما متاسفانه بعضیها از همین هم اشکال میگیرند چطور آن جوان حق دارد که تیشرتهایی با آرمهای غربی بپوشد و اما عکس شهید بر روی تیشرت را قبول نداشته باشد.
برخی زدن عکس شهید بر روی لباس را یک توهین به شهید میداندند در حالی که این اشکال به غرب که چرا از عکس مایکل جکسون روی تیشرتهایش استفاده میکند را نمیگیرد نمیدانم در بحث مسائل فرهنگی آگاهی ندارند و یا غرضی در این کار است.
* و سخن آخر
* برونسی: مگر آقا در ارتباط با شهیدان نگفتند که با این ستارهها میشود راه را پیدا کرد و امام (ره) چقدر بر خواندن وصیت نامه شهدا تاکید کردند باید به سمت شناخت اصولی قهرمانان واقعی ما که شهیدان هستند برویم و آخرتمان را به دنیا نفروشیم.
شهید برونسی راجع به پیروی از اهل بیت جمله جالبی دارد: راهی که من رفتم تا لحظه آخر ثابت قدم بودم، رمز موفقیت شهید برونسی این بود که فکر دنیایی نداشت، وای به حالمان ! اگر خون شهدا پایمال شود.