خانه / نمایش جزییات خبر

دفتر دوم کتاب رصد دلتنگی ها،بزودی منتشر می شود

دفتر دوم کتاب رصد دلتنگی ها،بزودی منتشر می شود
رصد دلتنگی ها مجموعه خاطرات و بیانات حضرت استاد صمدی آملی می باشد که دفتر دوم این کتاب به زودی به چاپ خواهد رسید.
    به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنام، کتاب رصد دلتنگی ها؛ مجموعه خاطرات و بیانات حضرت استاد داود صمدی آملی می باشد که دفتر اول از این کتاب در سال گذشته به چاپ و در مدت زمان کوتاهی به چاپ چهارم رسید و اکنون دفتر دوم از کتاب رصد دلتنگی ها به زودی به چاپ خواهد رسید.
موسوی؛ نویسنده کتاب در گفت و گو با خمول اظهار داشت که سرفصل های دفتر دوم کتاب رصد دلتنگی ها نیز مانند دفتر اول این کتاب است و مهم ترین بخش کتاب مربوط به گفت و گو با حضرت استاد صمدی آملی در راهیان نور 90-89 می باشد.
در پایان بخش هایی از کتاب برای مطالعه علاقه مندان به صورت فایل زیپ برای دانلود قرار داده شده است.
   
استاد صمدی
 
قرائت دعا تاآخر
بعد از عملیات والفجر 4، در مقر قرارگاه تیپ یک، پشت دریاچه مریوان مستقر بودیم. دو نفر از آقایان کرد زبان آمده بودند. این دو منافق، منطقه را شناسایی کرده بودند و به عراقی­ها گرا داده بودند. شب جمعه بود. کم کم محیای اقامه نماز جماعت شدیم. اعلام شد که بعد از نماز، دعای کمیل برگزار خواهد شد.
بعد از نماز، دعای کمیل را شروع کردم و جمعیت زیادی هم برای دعا شرکت کرده بودند. به فرازهای اللهم اغفر، رسیده بودیم که دشمن شروع به ریختن آتش کرد. با این­که آن­جا از تیر رس دشمن خیلی دور بود، اما گرای دقیق منطقه را به عراقی­ها داده بودند و توپخانه­های دور برد صدام، مرتب شلیک می­کردند. همین که توپخانه­ها شروع به ریختن آتش کردند، عزیزان بسیجی یکی پس از دیگری از داخل چادر خارج شدند و به سوی سنگرهای خودشان رفتند.
همین­طور به خواندن دعا ادامه دادم. یکی از رزمنده­ها که از بسیجی­های مشهد بود، جلو آمد و در گوش من گفت: «حاج آقا شما برای چه کسی دعای کمیل می­خوانید؟! پشت سرتان را نگاه کنید، هیچ کس نیست». حتی گلوله­ای کنار چادر زمین خورده بود و ترکش­هایش به بالای چادر اصابت کرده بود. من  کار خودم را ادامه دادم و دعا را قطع نکردم.
دور تا دور این دره، سنگرهایی را داخل کوه­ها درست کرده بودند و همه به آن­جا پناه برده بودند. وسط دره، داخل چادر، دعا را تا آخرش قرائت کردم. بعد از دعای کمیل، دعای خودم را بدون آمین مستمعین انجام دادم. وقتی برگشتم، دیدم، هیچ­کسی پشت سرم نیست.
صبح فردای آن روز، در مراسم صبح­گاه، هرکس به من می­رسید، می­گفت: «حاج آقا! دیشب برای چه کسی داد و فریاد می­کردی؟!
۲۷ اَمرداد ۱۳۹۰
تاریخ انتشار: ۲۷ اَمرداد ۱۳۹۰
نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید