خانه / نمایش جزییات خبر

معرفی کتاب دُردنوشان بلا / درباره شهیدان صابری

معرفی کتاب دُردنوشان بلا / درباره شهیدان صابری
کتاب «درد نوشان بلا» به کوشش بهزاد پروین قدس،- عکاس و نویسنده دفاع مقدس - در سال 84 نگارش و منتشر شده و درباره برادران شهید حسن، حسین و عباس صابری در قالب زندگینامه، مصاحبه و دستنوشته به رشته تحریر درآمده است.

کتاب «درد نوشان بلا» به کوشش بهزاد پروین قدس،- عکاس و نویسنده دفاع مقدس - در سال 84 نگارش و منتشر شده و درباره برادران شهید حسن، حسین و عباس صابری در قالب زندگینامه، مصاحبه و دستنوشته به رشته تحریر درآمده است.

پروین قدس از نویسندگانی است که چندین کتاب درباره شهدای تفحص به نگارش درآورده است. ایشان درباره آشنایی اش با عملیات تفحص می گوید: عضو تفحص که نبودیم اما، خادم تفحص بودیم، هم در کشف شهدا و هم ثبت تصاویر و عکس همکاری داشتم. تفحص به خاطر این بود که به شهدا وصل باشيم و دریابیم ولی عالم معنا این بود که شهدا ما را دریابند.

شهید عباس و حسین صابری طی عملیات تفحص و شهید حسن صابری در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیده اند.

صابری ها

در این مجال به گوشه ای از روایت نویسنده درباره شهید عباس صابری اشاره می نمائیم.

شهید عباس صایریشهید عباس صابری، عضو گروه تفحص لشگر 27 محمد رسوال الله صل الله علیه و آله است که بیش از سه سال در مناطق عملیاتی جنوب و غرب به جستجوی پیکرهای مطهر شهدای دفاع مقدس پرداخت. او در کودکی به بیماری شدیدی مبتلا می شود و مادرش برای سلامتی و بهبود، او را نذر حضرت ابوالفضل علیه السلام می کند و او زنده می ماند و سرانجام در تاریخ 5/3/75 ، هفتم محرم همچون مولایش حضرت عباس علیه السلام دست و پایش قطع و سینه اش در اثر انفجار مین،سوراخ می شود و در منطقه عملیاتی والفجر یک(فکه) به فیض شهادت نائل می آید.

بخشی از دستنوشته های شهید عباس صابری را از کتاب دردنوشان بلا را تقدیم می کنیم:

شب نشینی
 به خواست خدا و به عشق شهدا و شفاعت امامان معصوم نماز شب خود را حتی یک شب در این منطقه ترک نکرده ام و نخواهم کرد و انشاءالله امیدوارم به واسطه شهدا،حضرت حق دست این بنده شب نشین و گناهکار را بگیرد و از لجن زار گناهان بیرون بکشد.

شهید عباس صایری

عالم کربلا
کار ما جستجوی پیکرهای مفقودین است و با پیکر شهدا سر و کار داریم،دائما با خود فکر می کنم به چگونگی شهید شدنشان. آیا آب، همراه خود داشتند یا نه؟ باور کنید بعضی از این شهداء آنقدر مظلوم و بی ریا شهید شدند که انسان وقتی نگاهش به اینها می افتد از خود بی خود می شود. آنها ستاره های آسمان نورانی گشته، تشنگی آنها، عطش کربلا را در صحراها تداعی ساخته و تمامی خصوصیت آنها  اینجارابا کربلا پیوند زده است.

شهید عباس صایری

باب شهادت
حقیر در گروه تفحص به عنوان تخریبچی وارد کار شده ام و خیلی هم آرزوی شهادت دارم و اگر عاشقانه داخل میدان مین می روم دلیل بر این نیست که خدای ناکرده بنده خیال این را دارم که خود را روی مین بیندازم که جز خودکشی بهره ای ندارد و چیزی محسوب نمی شود. باب جهاد و شهادت باب اولیا خاصۀ خداست و دری نیست که به هر کسی گشوده شود. زمان جنگ وقتی از کانال های عمیق که سنگرهای مستحکم بتونی را به یکدیگر پیوند می داد می گذشتیم در می یافتیم که دشمن هرگز باور نمی کرد که این دژ به تسخیر لشگریان اسلام درآید و بین این دژها و جبهه عقبی کیلومترها آب فاصله است،کیلومترها آبی که اگر هیچ مانعی دیگر نیز در سر راه وجود نداشت پیمودن آن محال به نظر می رسید چه برسد به اینکه میدان های وسیع مین و سیم خاردارها که تمامی این خطوط را پوشانده باشد . دشمن خیال می کرد می توان سیر تاریخ را تغییر داد و از مکر شیطان و شر آن در امان بود حاکمیت شیطان در محدوده ضعف و ترس انسانهاست و اگر می خواهی از علائق دنیوی خارج شوی نباید بترسی و این چنین بود شناسنامه مردان جبهه که در آن دشت ها جان خود را فدای حقیقت ازلی کردند. و نوشتن این جملات برای قلم باری سنگین است قلم را باید با خون تقویت کرد و با شهادت سیر واقعی فلسفه شهادت را نگاشت.
«ربنا علیک توکلنا و الیک ابتنا و الیک المصیر» پروردگار را ما بر تو توکل کردیم و رو به درگاه تو آوردیم بازگشت و سرانجام ما به سوی تو است.

وصال
بارالها. در امر(تفحص)، کارهای زیادی انجام می شود و همه با هم عاشقانه این مسیر را طی می کنند و امید به رحمت تو دارند. خدایا یاریمان فرمای. خودت می دانی که تمام عشق من و بقیه بچه های تفحص رسیدن به وصالت است و بس.

شهید صابری روایت دوری از همزمان شهیدش را در عملیات تفحص این گونه به شعر سروده است:
امشب از دل من شکایت می کنم
عشق را با غم روایت می کنم
ساقیا ای من فدای دست تو
ده شرابی تا شوم سرمست تو
ساقیا خواهم شراب ناب ناب
تا کند هر ذره ام را آفتاب
سال ها می را نمودم جستجو
تا شدم یک لحظه با او روبرو
اندر این ظلمت سرای پر پلید
ناگهان جام می ساقی رسید
شور عشقش در دلم شد منجلی
باده را دیدم بگفتم یاعلی
سرکشیدم باده را من بر ملا
تا شوم عازم به دشت کربلا
خون از دست و پیکرم فواره کرد
عشق هو آخر مرا صد پاره کرد
«شاهدی» و آن «غلامی» ناز من
شد انیسم با «حسن» همراز من
«صابریم » غرق احسان توام
ریزه خوار سفره ی نام توام
شهید عباس صابری

۹ اَمرداد ۱۳۸۹
تاریخ انتشار: ۹ اَمرداد ۱۳۸۹
راوی
۱۳۹۰/۰۸/۳۰ Iran
5
0
2

عالیه چند وقته دنبال کتابشم در به در ولی........

رحیم کسمایی
۱۳۹۰/۰۸/۳۰ Iran
5
0
2

دستتون درد نکنه ولی عنوانهای کتاباتون خیلی کمه خواهش می کنم ترتیبی بدید که بتونیم کتابای دلخواه رو اینترنتی خرید کنیم


نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید