خانه / نمایش جزییات خبر

سلام بر ابراهیم / معرفی کتاب زندگینامه شهید ابراهیم هادی

سلام بر ابراهیم / معرفی کتاب زندگینامه شهید ابراهیم هادی
«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.

این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.(مقدمه کتاب)

«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.   

شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال 36 دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال 61 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.

دو خاطره از مفقود شدن شهید هادی را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم:

شهید مفقود الاثر ابراهیم هادی

***
یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچکدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم.
برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم".
یکی دیگه از بچّه ها گفت: "ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه" یکی دیگه گفت: "ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان"

شهید مفقود الاثر ابراهیم هادی

***
پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: " چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟" با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: "الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی می گفتیم."
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه. اومدم جلو و گفتم: "مادر چی شده؟"
گفت:
من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و... "
وقتی گریه اش کمتر  شد گفت:
"من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده".
مادر ادامه داد: "ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه"
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در  سی سی یو بیمارستان بستری شد.

شهید مفقود الاثر ابراهیم هادی

سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت.  

۱۶ تیر ۱۳۸۹
تاریخ انتشار: ۱۶ تیر ۱۳۸۹
علیرضارضایی
۱۳۸۹/۰۶/۰۶ Iran
4
8
30

بسیار کتاب تأثیرگذار و خوبی بود. لطفا کتاب هایی مانند: خاک های نرم کوشک {راجب شهیدبرونسی} و سلام بر ابراهیم را نیز منتشر کنید.

ن.پ
۱۳۸۹/۰۶/۰۹ Iran
5
5
29

ابراهیم هادی یه ادم معمولی نبود کافیه از ته دل صداش کنی اونوقت حضورشو کنارت حس میکنی.


دعا به جون نویسنده کتاب باید کرد که این آقا را به ما معرفی کرد .واقعا کجایند یاران بی مدعا؟ و اصلا ما چرا زنده ایم

شهید گمنام
۱۳۸۹/۰۶/۲۱ Iran
5
3
31

سلام


شهید هادی کیست که چیزهای عجیبی از او دیدم و حس خاصی نسبت به ابراهیم هادی دارم.

رضا رجبی
۱۳۸۹/۰۸/۰۴ Iran
5
4
19

لطفا خاک های نرم کوشک را چاپ کنید

سعید
۱۳۸۹/۰۹/۰۷ Iran
1
2
16

سلام بر ابراهیم این سردار عاشق و مخلص خدا

بنده خدا
۱۳۸۹/۰۹/۰۷ Iran
5
4
16

این کتاب نمونه واقعی عرفان عملی است-خدا خیرتان دهد

مداد
۱۳۸۹/۱۰/۰۴ Iran
5
1
18

سلام. کارم از گریه گذشته بود که تو را دیدم ..... خندیدم چون چهره خدا را دیدم در نگاه تو

سید امیرعلی
۱۳۸۹/۱۰/۰۴ Iran
5
3
19

سلام برای من دعا کن آقا ابراهیم که بد محتاجم.سلام بر روح بزرگ تو ای مرد ای سالار.

kamran
۱۳۹۰/۰۱/۱۸ Iran
5
2
16

hatman in ketab ro gir biavarid va bekhnid enshaallah masir zendegie shoma ro ham ba sabilelah hamsoo mikone mersi aqa ebram

احمد
۱۳۹۰/۰۱/۱۸ Iran
5
1
27

با سلام ، خدا خیرتان دهد که نام شهدا را زنده می کنید . با این کتاب خندیدم ، گریه کردم و خیلی چیز هایی یاد گرفتم . ان شا ءا.. شرمنده شهدا و اقا ابراهیم نشویم


نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید