خانه / نمایش جزییات خبر

ما می رویم به جبهه امام زنده بماند

ما می رویم به جبهه امام زنده بماند
بابا این را امضاء کنیدتا من بروم هدیه بگیرم بابایش فکر کرد مدرسه هدیه به پسرش می دهد ، ولی او رفت جبهه و با دشمن به مبارزه برخاست.
به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنام ،هنگامی کتاب زندگی شهدای گمنام را ورق می زنیم به نام  شهید خسرو یوسفی می رسیم ، وی در تاریخ۱/۱۲/۱۳۴۷ در شهرستان باغملک به دنیا آمد.
به قول مادر بزرگوارشان: شهید یوسفی در سال ۱۳۶۰ کلاس اول راهنمایی را شروع کرد و امتحانات نوبت دوم را دادو به جبهه رفت و دیگر او را ندیدم . عموی ایشان شهید فرج الله یوسفی بود که در سال ۱۳۵۹ شهید شد.
 مادر شهید خسرو یوسفی چنین روایت کرد: مدتی بود که او را ندیده بودم، دلم برایش تنگ شده بود، یک روز به بازار رفتم و دیدم تابلوی قشنگی از پسرم در بلوار نصب کرده بودند، آنقدر خوشحال شدم مثل اینکه خود شهید را دیدم رفتم پیش تابلو شروع کردم به بوسیدن عکس شهید و دلم آرام گرفت و هر وقت دلم در خانه می گرفت و به یادش می افتادم به بازار می آمدم و به طرف تابلوی شهید می رفتم آن را با چادرم پاک می کردم و می بوسیدم و دلم آرام می گرفت.
چون سن اش کم بود و رضایت نامه می خواست ، پیش پدرش رفت و رضایتنامه را به ایشان داد و گفت: بابا این را امضاء کنیدتا من بروم هدیه بگیرم بابایش فکر کرد مدرسه هدیه ای به پسرش می دهد ، ولی او  به جبهه رفت و با دشمن به مبارزه برخاست.
مادر شهید گفتند:اگر من شهیدیوسفی را داده ام ولی امروز پسران زیادی با شهادت ایشان پیدا کرده ام.
قسمتی از نامه شهید یوسفی "مادر من در حال رفتن به خط مقدم جبهه هستم و با تمام وسایل آمده ایم به میدان حق علیه باطل ،مادر من با رفتن به جبهه شما را از یاد نمی برم و مرا از یاد نبرید و مرا در جببهه دعا کنید و سلام مرا به تمام آشنایان برسانید."
جمله ای در وصیت نامه ی شهید یوسفی((ما می رویم به جبهه امام زنده بماند))

 

۲۸ بهمن ۱۳۹۱
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۱
نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید