پرواز تا بی نهایت

پرواز تا بی نهایت
پرواز تا بی نهایت
  • جمعی از نویسندگان
  • اجا
  • ۱۵ اَمرداد ۱۴۰۲
  • 280

مجموعه حاضر تلاشی است پیرامون زندگی سرلشکر خلبان، شهید عباس بابایی،بزرگ مردی که در مکتب شهادت پرورش یافت و پروانه وار بر گرد شمع ولایت سوخت.مجاهدی که زهد و تقوایش به دریایی خروشان می ماند و هر لحظه از زندگانی اش موج ها دربر داشت.مردی بود وارسته،که سراسر وجودش عشق بود و از خود گذشتگی؛ کرامت بود و بزرگواری، صداقت بود و پاکدامنی؛ معرفت بود و خداشناسی. رزمنده ای که جنگاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با نفس. در طول زندگانی کوشید تا جز در جهت خشنودی حق گام بر ندارد و این ویژگی آشکار اوست. به راستی او گمنام، ولی آشنای همه بود. با همه کس می توان از او سخن گفت؛ از آن روستایی ساده دل ((قهجورستانی))، تا آن خلبان دلیر و بی باک آذربایجانی.
بر آن شدیم تا گوشه ای از بزرگی های آین رادمرد را بازگوییم.
لینک خرید کتاب 

در آذرماه 1362سرهنگ بابایی،که تا آن زمان پست فرماندهی پایگاه اصفهان را عهده دار بودند،به سمت معاونت عملیات نیروی هوایی منصوب شدند و به همین خاطر به تهران انتقال یافتند.ایشان در زمان تصدی فرماندهی پایگاه،به کارگران کمک و مساعدت فراوان می کردند.هنگام خداحافظی،به من،که در آن زمان مسئولیت پشتیبانی پایگاه را به عهدا داشتم،سفارش کردند که از وضع آنهاغافل نباشم و مبلغی را که به عنوان کمک به کارگران می دهم یادداشت کنم تا در فرصت مناسب به بنده بپردازند.از آن پس هر وقت از تهران به بنده تلفن می کردند،می گفتند:

_به سروان کلاتی بفرمایید مشت علی نقی با شما کار دارد.

((مشت علی نقی))نام یکی از کارگران پایگاه بود و ایشان هر بار نام یکی از کارگران را می گفتند.

این موضوع برای من معمایی شده بود،تا اینکه در یکی از دیدارهایی که با ایشان داشتم،موضوع را مطرح کردم.ایشان در جواب گفتند:

_من می خواهم ببینم که اگر کارگران پایگاه هم با شما کار داشته باشند شما جوابشان را می دهید یا اینکه هر که درجه اش بالا باشد و پست مناسب تری داشته باشد جواب تلفن را می دهید.(صفحه 156)

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.